پارت سوم. در اتاق انتظار منتظر همون مردی هستم که تلفنی ب
پارت سوم. در اتاق انتظار منتظر همون مردی هستم که تلفنی باهاش صحبت کردم...
آقا:شما خانم نانا ستید؟کیم نانا؟
من:بله خودم هستم
آقا:منم ووبین هستم ،مدیر بخش کارمند های مدیر برنامه ی بازیگرا
من:خوشبختم
یه 10 دقیقه ای میشه مصاحبه تموم شده از قیافه اش که چیزی نتونستم بفهمم..آخه واسه چی باید بیان تو رو بکنن میدر برنامه ی یه بازیگر تو هم دلت خوشه ها نانا..اه خفه شو دیگه بهم انقدر استرس نده...سرم و تکون میدم تا این چرت و پرتارو از مغزم بیرون کنم
بازم صدای ووبین من و به خودم میاره0چه خودمونی یه اوپایی،آقایی چیزی بهش میچسبونید بد نبود)
ووبین:خانم نانا باید بگم که شما از نظر ما تایید شدید
من:چــــــــــــــــی؟راست میگید؟یعنی من الان میتونم کار بکنم؟
ووبین:بله خانم شما از فردا میتونید مشغول به کار بشید
من:وا این چرا اینجوری به من میخنده؟آدم ندیده...
ووبین:فردا صبح باید اینجا باشید من شرایط کار و براتون توضیح میدم
من:من قراره برای کدوم بازیگر کار کنم؟
ووبین:پارک یو چان
من:نـــــــــــــــــه
ووبین:آرهـــــــــــــــه
فاطی:داری جدی میگی؟یعنی دیگه تو کافی شاپ کار نمیکنی؟
من:نه...حالا دیگه واسه یه بازیگر کار میکنم
شیما:اونم یو چان عضو گروه جی وای جی
شقایق:عجب شانسی داری بابا ایول
من:اگه شانس داشتم میشدم مدیر برنامه ی مین هو..هی
شقایق:حالا شاید اونجا دیدیدش
شیما:اون شرکت بیشتر برندایی که مین هو و بقیه بازیگرا واسشون عکس میندازن و پشتیبانی میکنه..شاید دیدیش
فاطی:بهت تبریک میگم...باید با اولین حقوقت به ما شیرینی بدیا
من:چشم حتمــــــــــــــــــا
شیما:تو میخوای با این لباسایی که داری بری تو اون شرکت؟به نظرم باید چند دست لباس بخری
من:پولم اونقدری نیست که بتونم لباسای خوب بخرم بازم مجبورم لباسایی و بخرم که همیشه میخرم
شقایق:خب ما بهت میدیم
من:شقایق من صدقه قبول نمیکنم
شقایق:کی گفت من دارم صدقه میدم..اولا ما دوستیم اگه منم احتیاج داشتم میدادی..دوما حالا که فکر میکنی صدقه اس قرض میدیم بعدا بهمون بده..خوب نمیگم بچه ها؟
فاطی و شیما باهم:چـــــــــــــــــرا
شقایق:پس پاشید بریم خرید
امروز با یو چان آشنا شدم خیلی پسر خوبیه،همیشه ازش خوشم میومده ،الان فکر کردم اگه من ببینه خیلی غد و مغرور برخورد میکنه ولی خیلی خونگرم بود تازه بهم گفت امیدواره دوستای خوبی برای هم باشیم...کارم تقریبا سنگینه ولی من دوسش دارم... همش باید مراقب باشم..مراقب برنامه ی کاری یوچان..ساعتاش،آدرساشون اینکه در روز به کیا باید سر بزنه ...بیچاره بازیگرا ..ما مردم میشینیم جلو تلویزیون نگاشون میکنیم بعدم میگیم عشق میکنن بابا خب کلی زحمت میکشن بیچاره ها اون راحتی بعدشم حقشونه...والا زندگی عادی ندارن همش باید از مردم قایم بشن
کارم و خیلی دوست دارم،ووبینم زیاد میبینم چون همیشه باید بهش گزارش کار بدم...در صل واسه ووبینم کار میکنم
درست یه هفته از کنسرت رفتن ما میگذره که با بچه ها رفتیم بار همیشگی
توی بار
فاطی:چقدر امشب شلوغه اینجا
دور یه میز وایسادیم..یه گارسون اومد سمتون...با همون سوال کلیشه ای معروف..چی مینوشید؟چی میل دارید؟
من:یه تکیلای لیمو..بقیه هم مثل همیشه شراب قرمز
شقایق:وای بچه ها من هنوز نخورده قرم گرفته..نمیاید برقصیم؟؟؟؟
فاطی:تازه اومدیم صبر کن یه کم، عجله داره
(اون سمت دابل....
یونگ سنگ:بچه ها نیگا اونا همون دخترایی نیستن که شب کنسرت دیدیمشون؟
جونگ مین:چرررررررررررا خودشونن..اونم فاطیه
هیونگ جون:خب حالا تو چرا ذوق زده شدی؟هوووووم؟
هیون:نکنه عاشق شدی؟
جونگ مین که مثلا داشت خجالت میکشید و زیر نگاه های کنجکاو اونا داشت له میشد داد زد
جونگ مین :یـــــــــــا ،نه بابا عشق کجا بود فققط دختر خوشگلیه همین
هیون:بریم پیششون بچه ها)
آقا:شما خانم نانا ستید؟کیم نانا؟
من:بله خودم هستم
آقا:منم ووبین هستم ،مدیر بخش کارمند های مدیر برنامه ی بازیگرا
من:خوشبختم
یه 10 دقیقه ای میشه مصاحبه تموم شده از قیافه اش که چیزی نتونستم بفهمم..آخه واسه چی باید بیان تو رو بکنن میدر برنامه ی یه بازیگر تو هم دلت خوشه ها نانا..اه خفه شو دیگه بهم انقدر استرس نده...سرم و تکون میدم تا این چرت و پرتارو از مغزم بیرون کنم
بازم صدای ووبین من و به خودم میاره0چه خودمونی یه اوپایی،آقایی چیزی بهش میچسبونید بد نبود)
ووبین:خانم نانا باید بگم که شما از نظر ما تایید شدید
من:چــــــــــــــــی؟راست میگید؟یعنی من الان میتونم کار بکنم؟
ووبین:بله خانم شما از فردا میتونید مشغول به کار بشید
من:وا این چرا اینجوری به من میخنده؟آدم ندیده...
ووبین:فردا صبح باید اینجا باشید من شرایط کار و براتون توضیح میدم
من:من قراره برای کدوم بازیگر کار کنم؟
ووبین:پارک یو چان
من:نـــــــــــــــــه
ووبین:آرهـــــــــــــــه
فاطی:داری جدی میگی؟یعنی دیگه تو کافی شاپ کار نمیکنی؟
من:نه...حالا دیگه واسه یه بازیگر کار میکنم
شیما:اونم یو چان عضو گروه جی وای جی
شقایق:عجب شانسی داری بابا ایول
من:اگه شانس داشتم میشدم مدیر برنامه ی مین هو..هی
شقایق:حالا شاید اونجا دیدیدش
شیما:اون شرکت بیشتر برندایی که مین هو و بقیه بازیگرا واسشون عکس میندازن و پشتیبانی میکنه..شاید دیدیش
فاطی:بهت تبریک میگم...باید با اولین حقوقت به ما شیرینی بدیا
من:چشم حتمــــــــــــــــــا
شیما:تو میخوای با این لباسایی که داری بری تو اون شرکت؟به نظرم باید چند دست لباس بخری
من:پولم اونقدری نیست که بتونم لباسای خوب بخرم بازم مجبورم لباسایی و بخرم که همیشه میخرم
شقایق:خب ما بهت میدیم
من:شقایق من صدقه قبول نمیکنم
شقایق:کی گفت من دارم صدقه میدم..اولا ما دوستیم اگه منم احتیاج داشتم میدادی..دوما حالا که فکر میکنی صدقه اس قرض میدیم بعدا بهمون بده..خوب نمیگم بچه ها؟
فاطی و شیما باهم:چـــــــــــــــــرا
شقایق:پس پاشید بریم خرید
امروز با یو چان آشنا شدم خیلی پسر خوبیه،همیشه ازش خوشم میومده ،الان فکر کردم اگه من ببینه خیلی غد و مغرور برخورد میکنه ولی خیلی خونگرم بود تازه بهم گفت امیدواره دوستای خوبی برای هم باشیم...کارم تقریبا سنگینه ولی من دوسش دارم... همش باید مراقب باشم..مراقب برنامه ی کاری یوچان..ساعتاش،آدرساشون اینکه در روز به کیا باید سر بزنه ...بیچاره بازیگرا ..ما مردم میشینیم جلو تلویزیون نگاشون میکنیم بعدم میگیم عشق میکنن بابا خب کلی زحمت میکشن بیچاره ها اون راحتی بعدشم حقشونه...والا زندگی عادی ندارن همش باید از مردم قایم بشن
کارم و خیلی دوست دارم،ووبینم زیاد میبینم چون همیشه باید بهش گزارش کار بدم...در صل واسه ووبینم کار میکنم
درست یه هفته از کنسرت رفتن ما میگذره که با بچه ها رفتیم بار همیشگی
توی بار
فاطی:چقدر امشب شلوغه اینجا
دور یه میز وایسادیم..یه گارسون اومد سمتون...با همون سوال کلیشه ای معروف..چی مینوشید؟چی میل دارید؟
من:یه تکیلای لیمو..بقیه هم مثل همیشه شراب قرمز
شقایق:وای بچه ها من هنوز نخورده قرم گرفته..نمیاید برقصیم؟؟؟؟
فاطی:تازه اومدیم صبر کن یه کم، عجله داره
(اون سمت دابل....
یونگ سنگ:بچه ها نیگا اونا همون دخترایی نیستن که شب کنسرت دیدیمشون؟
جونگ مین:چرررررررررررا خودشونن..اونم فاطیه
هیونگ جون:خب حالا تو چرا ذوق زده شدی؟هوووووم؟
هیون:نکنه عاشق شدی؟
جونگ مین که مثلا داشت خجالت میکشید و زیر نگاه های کنجکاو اونا داشت له میشد داد زد
جونگ مین :یـــــــــــا ،نه بابا عشق کجا بود فققط دختر خوشگلیه همین
هیون:بریم پیششون بچه ها)
۱۶.۱k
۱۹ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.