سؤ تفاهم پارت ۸
سؤ تفاهم پارت ۸
دازای: کنیکیدا کمکککککک
کنیکیدا: حقته
چویا: راست میگه حقته*باز کردن در*
دازای: چویاااااا
چویا: عه عا کی درو باز کرد من که نبودم
مدیر برنامه: دازاییییییی
دازای: خواهش میکنمممم ولم کننن
مدیر برنامه: عمرااااا
*یهو یه چیزی تو خونه منفجر میشه و دود بنفش همه جارو پر میکنه*
مدیر برنامه: چیشد...یهو...بچه ها...خوبین؟*نقطه ها =سرفه*این چیه دیگه دازای ببینم بدون لباس فرار کرد....دازاییییی!!!!....تو..تو چرا بچه شدی؟؟؟؟؟
دازای: تو کیستی؟
مدیر برنامه: وایسا ببینم همتون بچه شدیننننن؟
چویا: من جرا لباس ندارم؟
مدیر برنامه: خاک تو سرم چند دقیقه وایسین تا من بیام
*مدیر برنامه عین فشنگ رفت لباس بچه های هفت ساله رو خرید و اومد*
مددیر برنامه:*دادن لباس به هرکی*بیاین من رومو میکنم اونور شما بپوشین
*بعد از اینکه همه لباساشونو پوشیدن*
مدیر برنامه: منو میشناشین؟
همه: نه
دازای:*رو به چویا*تو چرا موهات نارنجیه؟
چویا: نمیدونم
دازای: چرا انقد کوتاهی؟
مدیر برنامه: دازاییییی
چویا:*بغض*من...هق..کوتاهم...هق
دازای: نه نه بیا بغلم دروغ گفتم*بغل کردن*
مدیر برنامه: چه صحنه قشنگی*عکس گرفتن تا بعدا به عنوان اتو و یادگاری داشته باشه*
اتسوشی: هوییی مو سیاه
اکوتاگاوا: ؟با منی؟
اتسوشی: اره بیا بغلم
اکوتاگاوا: چرا؟
اتسوشی: اخه اون مو قهوه ای هم اینکارو کرد منم باید بکنم
اکوتاگاوا: خب برو یکی دیگه رو بغل کن
اتسوشی: نوموخوام
اکوتاگاوا: منم نمیخوام
اتسوشی:*گریع*...از..من..هق..بدت.هق..میاد؟
اکوتاگاوا: نه نه چیز باشه بیا بغلم کن
اتسوشی:*بغل کردن اکوتاگاوا*
مدیر برنامه: اینم چه صحنه قشنگی* دوباره عکس برداری*
موری: تو چرا موهات سفیده؟
فوکوزاوو: به تو چه
موری: تربچه کله برفی
فوکوزاوو: کله برفی خودتییی!!*دنبال کردن موری*
موری: کله برفییییی کله برفیییییییییی*فرار از دست فوکوزاوو*
مدیر برنامه: بسه دیگه*گرفتن موری و فوکو*
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤✨
منتظر پارتب بعد باشین💫
دازای: کنیکیدا کمکککککک
کنیکیدا: حقته
چویا: راست میگه حقته*باز کردن در*
دازای: چویاااااا
چویا: عه عا کی درو باز کرد من که نبودم
مدیر برنامه: دازاییییییی
دازای: خواهش میکنمممم ولم کننن
مدیر برنامه: عمرااااا
*یهو یه چیزی تو خونه منفجر میشه و دود بنفش همه جارو پر میکنه*
مدیر برنامه: چیشد...یهو...بچه ها...خوبین؟*نقطه ها =سرفه*این چیه دیگه دازای ببینم بدون لباس فرار کرد....دازاییییی!!!!....تو..تو چرا بچه شدی؟؟؟؟؟
دازای: تو کیستی؟
مدیر برنامه: وایسا ببینم همتون بچه شدیننننن؟
چویا: من جرا لباس ندارم؟
مدیر برنامه: خاک تو سرم چند دقیقه وایسین تا من بیام
*مدیر برنامه عین فشنگ رفت لباس بچه های هفت ساله رو خرید و اومد*
مددیر برنامه:*دادن لباس به هرکی*بیاین من رومو میکنم اونور شما بپوشین
*بعد از اینکه همه لباساشونو پوشیدن*
مدیر برنامه: منو میشناشین؟
همه: نه
دازای:*رو به چویا*تو چرا موهات نارنجیه؟
چویا: نمیدونم
دازای: چرا انقد کوتاهی؟
مدیر برنامه: دازاییییی
چویا:*بغض*من...هق..کوتاهم...هق
دازای: نه نه بیا بغلم دروغ گفتم*بغل کردن*
مدیر برنامه: چه صحنه قشنگی*عکس گرفتن تا بعدا به عنوان اتو و یادگاری داشته باشه*
اتسوشی: هوییی مو سیاه
اکوتاگاوا: ؟با منی؟
اتسوشی: اره بیا بغلم
اکوتاگاوا: چرا؟
اتسوشی: اخه اون مو قهوه ای هم اینکارو کرد منم باید بکنم
اکوتاگاوا: خب برو یکی دیگه رو بغل کن
اتسوشی: نوموخوام
اکوتاگاوا: منم نمیخوام
اتسوشی:*گریع*...از..من..هق..بدت.هق..میاد؟
اکوتاگاوا: نه نه چیز باشه بیا بغلم کن
اتسوشی:*بغل کردن اکوتاگاوا*
مدیر برنامه: اینم چه صحنه قشنگی* دوباره عکس برداری*
موری: تو چرا موهات سفیده؟
فوکوزاوو: به تو چه
موری: تربچه کله برفی
فوکوزاوو: کله برفی خودتییی!!*دنبال کردن موری*
موری: کله برفییییی کله برفیییییییییی*فرار از دست فوکوزاوو*
مدیر برنامه: بسه دیگه*گرفتن موری و فوکو*
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤✨
منتظر پارتب بعد باشین💫
۳.۴k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.