ای واژه ی بی معنی ، رویایِ بی تعبیر
ای واژه ی بی معنی ، رویایِ بی تعبیر
آغاز ترین پایان ، آزاد ترین تقدیر
از قلبِ تو می روید نبضِ غزلی تازه
پنهان شده ای در من ، گمنامِ پر آوازه
تو سایه ی خورشیدی ، تو بوسه ی در بحران
تو دلهره ای آرام ، مهتابِ تر از باران
آرامشِ طوفانی ، می سازی و ویرانم
رسواییِ راز آلود ، می پوشی و عریانم
من حادثه بر دوشم ، من عشق نمی دانم
در هیچ تمامم کن تا زنده شود جانم
من را تو به خود خواندی معشوقه ی نا خوانده
دل را به اَزَل بسپار ، یک دم به ابد مانده
آغاز ترین پایان ، آزاد ترین تقدیر
از قلبِ تو می روید نبضِ غزلی تازه
پنهان شده ای در من ، گمنامِ پر آوازه
تو سایه ی خورشیدی ، تو بوسه ی در بحران
تو دلهره ای آرام ، مهتابِ تر از باران
آرامشِ طوفانی ، می سازی و ویرانم
رسواییِ راز آلود ، می پوشی و عریانم
من حادثه بر دوشم ، من عشق نمی دانم
در هیچ تمامم کن تا زنده شود جانم
من را تو به خود خواندی معشوقه ی نا خوانده
دل را به اَزَل بسپار ، یک دم به ابد مانده
۱.۲k
۰۲ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.