طاقت بیار ...
طاقت بیار ...
درسته جای خالیه بوسه هایش درد میکند اما طاقت بیار!
این بار دوستت دارم را حراجش نکن! لیاقت میخواهد این واژه!
زیادی که ذهنت معطوفش شود خیالات بَرَش میدارد و احساس میکند کجاست و کیست؟
او همانیست که ساعت ها انتظارِ یک جواب را از تو میکشید !
چه کرده با احساسش که این چنین گستاخانه در چشمانت زُل میزند و سر باز میزند از با تو بودن!
چه کرده ای که بی پروا میشکند گنجینه ی کنجِ سینه ات را!
بیا یک بارِ دیگر مرور کنیم داستان را
از همان سلامِ اول تا پایانِ ماجرا
وقتی عاشقانه لبخند میزد باید برجکش را هدف میگرفتی ...
تخریبش میکردی و خودت باز میساختی همان سازه ای را که میخواستی !
بد عادتش کردی به لبخندت!
باید حسرتِ لبخند هایت را میخورد جانش را میداد تا جان بگیرند تبسّم هایت!
آری ...
اشتباه از خودت بود ...
حراج کردی عاشقانه هایت را به روی دیواری که احساسی درش نبود ...
درسته جای خالیه بوسه هایش درد میکند اما طاقت بیار!
این بار دوستت دارم را حراجش نکن! لیاقت میخواهد این واژه!
زیادی که ذهنت معطوفش شود خیالات بَرَش میدارد و احساس میکند کجاست و کیست؟
او همانیست که ساعت ها انتظارِ یک جواب را از تو میکشید !
چه کرده با احساسش که این چنین گستاخانه در چشمانت زُل میزند و سر باز میزند از با تو بودن!
چه کرده ای که بی پروا میشکند گنجینه ی کنجِ سینه ات را!
بیا یک بارِ دیگر مرور کنیم داستان را
از همان سلامِ اول تا پایانِ ماجرا
وقتی عاشقانه لبخند میزد باید برجکش را هدف میگرفتی ...
تخریبش میکردی و خودت باز میساختی همان سازه ای را که میخواستی !
بد عادتش کردی به لبخندت!
باید حسرتِ لبخند هایت را میخورد جانش را میداد تا جان بگیرند تبسّم هایت!
آری ...
اشتباه از خودت بود ...
حراج کردی عاشقانه هایت را به روی دیواری که احساسی درش نبود ...
۵۰۲
۲۳ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.