پارت 35 رمان عشق ابدی ***صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
پارت 35 رمان عشق ابدی ***صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ._بله بفرمایین ._سلام لیلی خوبی؟_سلام شهرام خوبم تو خوبی؟_قربونت .ببخشید بیدارت کردم ببین میام دنبالت که بیای خونمون ._نه شهرام دستت درد نکنه مزاحم نمیشم._این حرفا چیه دیوونه کی گفته تو مزاحمی .اماده باش میام دنبالت._قربونت برم مهربون ولی امروز یه ذره کار دارم باید به کارام برسم اگر شد خودم میام ._تعارف میکنی لیلی؟_نه بابا مگه من با تو تعارف دارم ._باشه پس هر وقت خواستی بیای زنگ بزن خودم بیام دنبالت فعلا کاری نداری؟چیزی نمیخوای؟ ._ نه مرسیی سلام برسون به سوگند خدافظ ._خدافظ.گوشی رو قطع کردم و.دست و صورتمو شستم و بعد از خوردن صبحانه خونه رو تمیز کردم و لباسارو ریختم توی ماشین لباسشویی و در کل همه جا رو حسابی تمیز و مرتب کردم تا ساعت 4 عصر مشغول بودم .بعد از تمیز کاری رفتم بیرون تا خرید کنم چون سعید امشب می رسید و میخواستم سنگ تموم بزارم 1 ساعت توی بازار و مرکز خریدا چرخیدم و کلی خرید کردم و اومدم خونه.سعید ساعت 9 شب می اومد.پس مشغول شدم .برای شام ناگت مرغ درست کردم و بعدش ناگت ها رو یه تزیین خوشگل کردم.بعد از درست کردن غذا رفتم تا بقیه ی کارام رو انجام بدم.روی میز که وسط سالن بود با شمع و گل رز یه قلب خوشگل درست کردم. روی سقف رو با کلی بادکنک قرمز تزئین کردم . از سمت در ورودی تا وسط سالن شمع های کوچیک گذاشتم و گل های رز قرمز رو کف خونه پرپر کردم .یه نگاهی به ساعت انداختم.ساعت 7 و نیم بود.رفتم حموم و اومدم بیرون.نشستم جلوی اینه و اول آرایش خوشگل کردم. بعدش مشغول مانیکور ناخنم شدم. بعد از مانیکور لباسام رو از توی کمد دراوردم تا بپوشم..یه نیم تنه و دامن زرشکی پوشیدم .موهامو سشوار کشیدم و ریختم روی شونه ام و یه تاج گل زرشکی هم زدم .کتابی که درست کرده بودم رو گذاشتم روی میزی که تزیین کرده بودم. موضوع کتاب خاطرات منو وسعید بود. روی جلدش یکی از عکسای عروسیمون بود و روی عکس به انگلیسی اسم خودمو و سعید رو نوشته بودم و وسطش یه قلب کشیده بودم. توی هر صفحه عکسامون بود که مراحل مختلف زندگیمون و خاطره هاش رو از روز اول تا همین امروز نشون میداد و زیر هر عکس به انگلیسی توضیحاتی نوشته شده بود.ساعت 9 بود .شمع ها رو روشن کردم و برقای خونه رو خاموش کردم و فقط نور شمع ها بود که خونه رو روشن کرده بود.الکی بهش گفته بودم که خونه نیستم.کلید انداخت و اومد داخل.آروم رفتم جلو و با صدای آروم گفتم _سلام عشق من رسیدن بخیر .ذوق زده شد .ساک و چمدونش رو انداخت و اومد جلو و محکم بغلم کرد.از خوشحالی هردومون گریه میکردیم.روی موهامو بوسید و گفت _فدات شم من خانومم .چقدر دلم برات تنگ شده بود.لحظه شماری میکردم برای دیدن و بغل کردنت.سرمو از رو شونه ی سعید برداشتم و بهش خیره شدم._منم دلم خیلییی برات تنگ شده بود.خونمون بدون تو خیلی سوت و کور بود قربونت برم.توی این مدت فقط روزا رو می شمردم تا تو بیای و محکم بغلت کنم سعید ._سعید قربون دل این خانوم خوشگل که تنگ شده بوده .خندیدم و گفتم _عههه خدا نکنه ._عه عه وایستا ببینم چه رژ لبی هم زدی._بد شده ؟_نه خیلیم خوبه .اروم اومد جلو و منو چسبوند به دیوار .اول توی چشمام زل زد و بعدش چشماشو دوخت به لبام.با دستش آروم صورتم رو نوازش کرد آروم لباشو گذاشت رو لبام.لباش داغ بود و حس خوبی بهم میداد.بعد از چند ثانیه آروم از هم جدا شدیم.دستشو گرفتم و نشستیم پشت میز و یهو چشمش افتاد به کتاب.لبخند زد و کتاب رو باز کرد.هر صفحه رو با ذوق نگاه میکرد و ورق میزد که رسید به صفحه ی آخر .توی صفحه ی آخر عکس سونوگرافی و برگه ی آزمایش چسبونده شده بود و زیرش نوشته بود بابا شدنت مبارک مرد من . سعید از خوشحالی زبونش بند اومده بود واشک شوق توی چشماش حلقه زده بود.بعد از چند ثانیه گفت _لیلی؟تو حامله ای ؟خندیدم و سرمو تکون دادم ._یعنی من دارم بابا میشم؟_اره عزیزم._بغلم کرد و یه بوس محکم روی لبام زد ._قربونت برم خانومم .خداروشکر که تونستم در کنارت پدرشدن رو تجربه کردم .خندیدم وگونه شو بوسیدم و گفتم_ای من فدات بشم که اینجوری ذوق کردی عشق من.تو بهترین بابای دنیا میشی برای نی نی مون._تو هم بهترین مامان دنیا میشی .راستی کی فهمیدی حامله ای ؟_دو روز بعد از اینکه تو رفتی همش حالم بد میشد و از بوی غذا هم دیگه حالم به هم میخورد .به گیسو که گفتم گفت باید برم آزمایش منم رفتم و بعدش بهم گفتن که جواب مثبته و الان یک ماهه که باردارم._ای من قربون تو مامان کوچولو.بعد از کلی ذوق و شوق شام رو با هم خوردیم و رفتیم که بخوابیم.یه لباس خواب پوشیدم و رفتم توی تخت.سرمو گذاشتم روی سینه ی سعید .پیشونیم رو بوسید .نگاش کردم و گفتم _مرسی که هستی سعید .خداروشکر بابت داشتن تو و جوجه مون ._خداروشکر که تو رو داریم خانومم.
۱۱.۸k
۲۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.