پارت263
#پارت263
_نمیخورم فرشید وا نکن اونو!
فرشید چنگالی درون قوطی کمپوت زد و ب طرف روزبه برد.
_بخور ببینم یکم جون بگیری نیگا رنگ و روش...
دست فرشید را پس زد و با خنده گفت:
_من واقعا حالم بد نی ، تو اصرار داری من بد باشم؟
فرشید:الکی نگو انگا من نمیشناسمت.
در همین حین که فرشید و روزبه بین خوردن و نخوردن کمپوت بحث میکردند ،
در زده شده ...
فرشید_بیا نخوردی حالا مهمونم اومده جلو اونم باید بزاریم ب من نمیرسه
بفرمایید؟
در باز شد و مهرنوش وارد اتاق شد.
_سلام.
فرشید: به به ، به به ، مهرنوش خانوم خوش اومدین ، صفا آوردین ، بفرمایید تو دم در بده .
مهری با خنده جلو رفت و گفت:
_ممنون!
روزبه نگاهش ب مهری بود جواب سلامش را داد .
_سلام عزیزم.
فرشید کمپوت را به دست مهرنوش داد!
_بیا عزیزش ، من هرکاری کردم نخورد ، مطمئنم دست تورو رد نمیکنه !
مهری کمپوت را گرفت و کنار تخت روزبه ایستاد.
_پات بهتره؟
روزبه تا لب باز کرد که جوابش را بدهد فرشید زودتر گفت:
_آره بابا این حالش از منم بهتره ، نبینش اینجوریه!
روزبه چشم غره ای به فرشید رفت و مهری بلند خندید!
روزبه: من خودم زبون دارم
فرشید روی مبلی ک گوشه ی اتاق بود نشست و گفت:
_ها ، که الکی فیلم بازی کنی واسه مهری؟
ن خیرم تا من اینجام ننه من غریبم بازی رو بزا کنار !
روزبه کلافه دستی به پیشانی اش کشید:
_واااای فرشید...
فرشید پا روی پا انداخت و گفت:
_کاری نکن مجبورت کنم وایسی با همین پات رو پایی بزنی واسشااااا
...
_نمیخورم فرشید وا نکن اونو!
فرشید چنگالی درون قوطی کمپوت زد و ب طرف روزبه برد.
_بخور ببینم یکم جون بگیری نیگا رنگ و روش...
دست فرشید را پس زد و با خنده گفت:
_من واقعا حالم بد نی ، تو اصرار داری من بد باشم؟
فرشید:الکی نگو انگا من نمیشناسمت.
در همین حین که فرشید و روزبه بین خوردن و نخوردن کمپوت بحث میکردند ،
در زده شده ...
فرشید_بیا نخوردی حالا مهمونم اومده جلو اونم باید بزاریم ب من نمیرسه
بفرمایید؟
در باز شد و مهرنوش وارد اتاق شد.
_سلام.
فرشید: به به ، به به ، مهرنوش خانوم خوش اومدین ، صفا آوردین ، بفرمایید تو دم در بده .
مهری با خنده جلو رفت و گفت:
_ممنون!
روزبه نگاهش ب مهری بود جواب سلامش را داد .
_سلام عزیزم.
فرشید کمپوت را به دست مهرنوش داد!
_بیا عزیزش ، من هرکاری کردم نخورد ، مطمئنم دست تورو رد نمیکنه !
مهری کمپوت را گرفت و کنار تخت روزبه ایستاد.
_پات بهتره؟
روزبه تا لب باز کرد که جوابش را بدهد فرشید زودتر گفت:
_آره بابا این حالش از منم بهتره ، نبینش اینجوریه!
روزبه چشم غره ای به فرشید رفت و مهری بلند خندید!
روزبه: من خودم زبون دارم
فرشید روی مبلی ک گوشه ی اتاق بود نشست و گفت:
_ها ، که الکی فیلم بازی کنی واسه مهری؟
ن خیرم تا من اینجام ننه من غریبم بازی رو بزا کنار !
روزبه کلافه دستی به پیشانی اش کشید:
_واااای فرشید...
فرشید پا روی پا انداخت و گفت:
_کاری نکن مجبورت کنم وایسی با همین پات رو پایی بزنی واسشااااا
...
۲.۹k
۱۳ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.