لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید
لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید
نبودی آتش غم فقط حال مرا فهمید
نشستم دور هر چیزی به جزتوخط کشیدم تا
بفهمی عاشقت هستم بدون ذره ای تردید
نبودی و نبودی و نمی آیی و من هستم
همیشه زیر بارانی که بعداز رفتنت بارید
ببین باران که می آید کمی کمترهوایی شو
تصور می کنم هستی شبیه ساقه های بید
توهم می زنم بادی که در کوچه تو را بویید
برای مردم آزاری نمک بر زخم من پاشید
حسادت چیزخوبی نیست ولی ازتو چه پنهان که
دلم از نقش پروانه به روی سینه ات رنجید
صبورم سالمم تنها سرشبها خودآزارم
لبت خندان، خیالت تخت سرم با قرص ها خوابید~
نبودی آتش غم فقط حال مرا فهمید
نشستم دور هر چیزی به جزتوخط کشیدم تا
بفهمی عاشقت هستم بدون ذره ای تردید
نبودی و نبودی و نمی آیی و من هستم
همیشه زیر بارانی که بعداز رفتنت بارید
ببین باران که می آید کمی کمترهوایی شو
تصور می کنم هستی شبیه ساقه های بید
توهم می زنم بادی که در کوچه تو را بویید
برای مردم آزاری نمک بر زخم من پاشید
حسادت چیزخوبی نیست ولی ازتو چه پنهان که
دلم از نقش پروانه به روی سینه ات رنجید
صبورم سالمم تنها سرشبها خودآزارم
لبت خندان، خیالت تخت سرم با قرص ها خوابید~
۱.۵k
۲۲ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.