روی پله ها نشسته بودم و داشتم از نگاه کردن به نرده های چو
روی پله ها نشسته بودم و داشتم از نگاه کردن به نرده های چوبی آبی رنگ لذت میبردم که یهو چشمم به پرتقال های خوشمزه ای که جلوم داشتن خودنمایی میکردن، افتاد. لذت چیدنش و خوردنش از یه طرف، بوییدنش از طرف دیگه، دلایلی بود که نمیتونستم خودمو قانع کنم و بشینم. از جام پاشدم و رفتم چیدمش؛ قبل از اینکه به خوردنش فکر کنم، چشامو بستم و فقط بو کردمش. فکر کردم تمام دنیا توی همین دایره ی نارنجیِ شیرین و آبدار خلاصه میشه. همیشه علاقه ی خاصی به پرتقال داشتم. بنظرم بوی بهشت میده؛ شاید از نظر من بهشت جاییه که عطرهای خوب وادارت میکنه چشاتو ببندی و فقط با عطرشون زندگی کنی.
عطر پرتقال توی هوای سرد زمستونی و یا عطر بهارنارنج در یک روز گرم بهاری، بوی چوب، بوی کاهگل، بوی نم باران، بوی جنگل، بوی آتیش و عطر ناب چای آتیشی...
روی پله ها نشسته بودم و داشتم از نگاه کردن به نرده های چوبی آبی رنگ لذت میبردم که یهو چشمم به پرتقال های خوشمزه ای که جلوم داشتن خودنمایی میکردن، افتاد. لذت چیدنش و خوردنش از یه طرف، بوییدنش از طرف دیگه، دلایلی بود که نمیتونستم خودمو قانع کنم و بشینم. از جام پاشدم و رفتم چیدمش؛ قبل از اینکه به خوردنش فکر کنم، چشامو بستم و فقط بو کردمش. فکر کردم تمام دنیا توی همین دایره ی نارنجیِ شیرین و آبدار خلاصه میشه. همیشه علاقه ی خاصی به پرتقال داشتم. بنظرم بوی بهشت میده؛ شاید از نظر من بهشت جاییه که عطرهای خوب وادارت میکنه چشاتو ببندی و فقط با عطرشون زندگی کنی.
عطر پرتقال توی هوای سرد زمستونی و یا عطر بهارنارنج در یک روز گرم بهاری، بوی چوب، بوی کاهگل، بوی نم باران، بوی جنگل، بوی آتیش و عطر ناب چای آتیشی...
۳.۲k
۰۲ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.