در خودم گم شده بودم تو صدایم کردی
در خودم گم شده بودم تو صدایم کردی
عاشقم کردی و کشتی و رهایم کردی
عشق پیش از تو فقط دلهره ای زیبا بود
حس بیداری اگر بود ولی رویا بود
در هوای تو نفس تنگ شود باکی نیست
آسمان گرچه زمین گیر شود خاکی نیست
زهر در جام بریزید به آتش مینوشم
جامه ای را که به آتش بکشی میپوشم
آن که در راه تو رفتست کجا برگشته
عاشقی کرده اگر با تو چرا برگشته
چشم تو باده ترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هست
پر من سوخت کنار تو و پرواز شدم
عجز بودم تو مرا کشتی و اعجاز شدم
گفتنی نیست فنایی که سرآغاز بقاست
دیدنی هست بقایی که سرانجام فناست
عاشقم کردی و کشتی و رهایم کردی
عشق پیش از تو فقط دلهره ای زیبا بود
حس بیداری اگر بود ولی رویا بود
در هوای تو نفس تنگ شود باکی نیست
آسمان گرچه زمین گیر شود خاکی نیست
زهر در جام بریزید به آتش مینوشم
جامه ای را که به آتش بکشی میپوشم
آن که در راه تو رفتست کجا برگشته
عاشقی کرده اگر با تو چرا برگشته
چشم تو باده ترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هست
پر من سوخت کنار تو و پرواز شدم
عجز بودم تو مرا کشتی و اعجاز شدم
گفتنی نیست فنایی که سرآغاز بقاست
دیدنی هست بقایی که سرانجام فناست
۱.۵k
۲۱ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.