تا شدم پابستِ عشقت، روزگارم شد سیاه
تا شدم پابستِ عشقت، روزگارم شد سیاه
جز که دارم مهرت اندر دل، کدام هستم گناه؟
شد کمان کش تیر مژگانت پی آزردنم
تند آوردی ز یک غمزه به ملکِ جان، سپاه
بر سرم پیوسته زابرو تیغِ خونریزی کِشی
نِی مجال آن که از دل برکشم یک لحظه آه
قامتت را سرو خواندم، ماه را گفتم رُخت
اَلله اَلله زاین غلطگوییّ و از این اشتباه
قد برافزازی اگر، بس سرو گردد منفعل
رخ برافروزی اگر، گردد خجل خورشید و ماه
ای "عزیز مصرِ" جان! "یعقوبِ" پیرم دست گیر
"یوسفِ" زارم شکستهدل درافتاده به چاه
سالها این آرزو دارد مگر "آذر" به دل
مَقْدمت را جان نماید فرش و گردد خاک راه..
جز که دارم مهرت اندر دل، کدام هستم گناه؟
شد کمان کش تیر مژگانت پی آزردنم
تند آوردی ز یک غمزه به ملکِ جان، سپاه
بر سرم پیوسته زابرو تیغِ خونریزی کِشی
نِی مجال آن که از دل برکشم یک لحظه آه
قامتت را سرو خواندم، ماه را گفتم رُخت
اَلله اَلله زاین غلطگوییّ و از این اشتباه
قد برافزازی اگر، بس سرو گردد منفعل
رخ برافروزی اگر، گردد خجل خورشید و ماه
ای "عزیز مصرِ" جان! "یعقوبِ" پیرم دست گیر
"یوسفِ" زارم شکستهدل درافتاده به چاه
سالها این آرزو دارد مگر "آذر" به دل
مَقْدمت را جان نماید فرش و گردد خاک راه..
۳۹۸
۱۶ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.