من آن شبگردِ تنهایِ خیابانهایِ تهرانم
من آن شبگردِ تنهایِ خیابانهایِ تهرانم
پریشان خاطرم، آشفتهام، گیجم، هراسانم"*
منم، من، آنکه می دانم که من را دیده ای، آری
همان شبگر دیوانه، همان فرد غزلخوانم
برایت بر سر هر کوچه می خوانم غزل هر شب
نپرس از من دلیلش را، چرایش را نمی دانم
شبی از کوچه ی ما رد شدی با آه و بعد از آن
به دنبال ردی از تو، پریشان پریشانم
پس از آن یک خیابانگرد عاشق گشته قلب من
اسیر دست عشق تو، گرفتار خیابانم
اگر مجنون به عشق افتاد در صحرای حیرانی
من از عشق تو خود مانند صحرا و بیابانم
اگر روزی مرا دیدی میان شهر، سرگشته
مرا از این صفت بشناس، من حیران حیرانم
منم آن دوره گرد عاشق و شاعر که می خواند
من آن شبگردِ تنهایِ خیابانهایِ تهرانم
پریشان خاطرم، آشفتهام، گیجم، هراسانم"*
منم، من، آنکه می دانم که من را دیده ای، آری
همان شبگر دیوانه، همان فرد غزلخوانم
برایت بر سر هر کوچه می خوانم غزل هر شب
نپرس از من دلیلش را، چرایش را نمی دانم
شبی از کوچه ی ما رد شدی با آه و بعد از آن
به دنبال ردی از تو، پریشان پریشانم
پس از آن یک خیابانگرد عاشق گشته قلب من
اسیر دست عشق تو، گرفتار خیابانم
اگر مجنون به عشق افتاد در صحرای حیرانی
من از عشق تو خود مانند صحرا و بیابانم
اگر روزی مرا دیدی میان شهر، سرگشته
مرا از این صفت بشناس، من حیران حیرانم
منم آن دوره گرد عاشق و شاعر که می خواند
من آن شبگردِ تنهایِ خیابانهایِ تهرانم
۱.۰k
۱۷ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.