باران که می بارد تو می آیی به یادم
باران که می بارد تو می آیی به یادم
من با حضورحس تو همواره شادم
نذر دلت کردم غزل های فراوان
تا از لبانت ساده برگیرم مرادم
دیشب نبودی در درون خواب من ... وای
کابوس تلخی بود و من کفاره دادم
همواره دنبال دلت هرجا دویدم
دوری ز قلبم آن چنان کز پا فتادم
من را تو میرانی و من میمیرم ازدرد
جانا ... جهانم را به چشمانت نهادم
راستی ... برای وصف چشمان قشنگت
جان داده اندر دفتر شعرم مدادم
برگرد درون شعر من آوای پاییز
برگرد و رونق ده به این کسب کسادم ...
من با حضورحس تو همواره شادم
نذر دلت کردم غزل های فراوان
تا از لبانت ساده برگیرم مرادم
دیشب نبودی در درون خواب من ... وای
کابوس تلخی بود و من کفاره دادم
همواره دنبال دلت هرجا دویدم
دوری ز قلبم آن چنان کز پا فتادم
من را تو میرانی و من میمیرم ازدرد
جانا ... جهانم را به چشمانت نهادم
راستی ... برای وصف چشمان قشنگت
جان داده اندر دفتر شعرم مدادم
برگرد درون شعر من آوای پاییز
برگرد و رونق ده به این کسب کسادم ...
۱.۵k
۰۳ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.