پشت همه درهایی که کوبیدم تو بودی
پشت همه درهایی که کوبیدم تو بودی
با صدای کوبیدنی که در سرت می پیچید
و پنبه ای که برای فراموشی در گوش هایت چپانده بودی
و پلک هایت ،
که برای فراموشی بسته بودی
و حافظه ات که برای فراموشی....
به من بگو ،
این همه فراموشی
باعث می شود ،
که من فکر کنم «در»ممکن است همان «دیوار» باشد ؟!
.
با صدای کوبیدنی که در سرت می پیچید
و پنبه ای که برای فراموشی در گوش هایت چپانده بودی
و پلک هایت ،
که برای فراموشی بسته بودی
و حافظه ات که برای فراموشی....
به من بگو ،
این همه فراموشی
باعث می شود ،
که من فکر کنم «در»ممکن است همان «دیوار» باشد ؟!
.
۱.۲k
۰۹ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.