دیوانـه شدم تا کـه نظر سوی تو کردم
دیوانـه شدم تا کـه نظر سوی تو کردم
من هستی خود نذر دو ابروی تو کردم
عاشق شدم و سخت گرفتار تـو گشتم
افسون شدم خنده به جادوی تو کردم
زلفت چو بدیدم که به باد است پریشان
من شانه شدم شانه به گیسوی تو کردم
تـا بـوسـه نشاندم بـه کنـار لب لعلت
مست ازتو شدم خانه به پهلوی تو کردم
جزقدرت عشقت دگرم نیست خدایی
کافر شده ام تکیه به نیروی تــو کردم
یک لحظه گذارم بـه سر کوی تو افتاد
آواره دلـم را بـه سـر کـوی تـو کـردم
من عطـر تنت را به دو عالـم نفـروشم
عادت به خدا بر تن شب بوی تو کردم..
من هستی خود نذر دو ابروی تو کردم
عاشق شدم و سخت گرفتار تـو گشتم
افسون شدم خنده به جادوی تو کردم
زلفت چو بدیدم که به باد است پریشان
من شانه شدم شانه به گیسوی تو کردم
تـا بـوسـه نشاندم بـه کنـار لب لعلت
مست ازتو شدم خانه به پهلوی تو کردم
جزقدرت عشقت دگرم نیست خدایی
کافر شده ام تکیه به نیروی تــو کردم
یک لحظه گذارم بـه سر کوی تو افتاد
آواره دلـم را بـه سـر کـوی تـو کـردم
من عطـر تنت را به دو عالـم نفـروشم
عادت به خدا بر تن شب بوی تو کردم..
۱.۷k
۰۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.