.
.
سکوت کرده ام و صدایم
زندانبانِ زنی ست
که می خواهد بگوید:
"دوستت دارم"
عزیزم!
با بغضی که گلویم را می فشارد
با کلامی که از شکنجه ترسیده است
دهانم، تنها به بوسیدن تو گشوده می شود
عشق، رازیست که در سینه حبس کرده ام
عشق، دوستت دارمیست
که در صدایم بال بال می زند
بعد از این
هر پروانه ای که از حنجره ام بگریزد
تنها روی انگشت های تو می نشیند...
سکوت کرده ام و صدایم
زندانبانِ زنی ست
که می خواهد بگوید:
"دوستت دارم"
عزیزم!
با بغضی که گلویم را می فشارد
با کلامی که از شکنجه ترسیده است
دهانم، تنها به بوسیدن تو گشوده می شود
عشق، رازیست که در سینه حبس کرده ام
عشق، دوستت دارمیست
که در صدایم بال بال می زند
بعد از این
هر پروانه ای که از حنجره ام بگریزد
تنها روی انگشت های تو می نشیند...
۱.۶k
۱۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.