فصل اول:همه چی مثل همیشه است!
فصل اول:همه چی مثل همیشه است!
لبخندی زدم و به هانا نگاه کردم: عشقی تو!!
-تو بیشتر!
-درباره این مسئله با من بحث نکن، همه میدونن من بیشتر دوست دارم!!!
-,هرچی تو بگی.
-افرین گلم.
و هردومون با صدا زدیم زیر خنده!یکهو وسط خنده بغضم گرفت:هانا من بدون تو چیکار کنم؟
لبخند تلخی زد:زندگی.
اشکام اروم شروع به ریزش کردن و محکم تو بغلم گرفتمش.حالا اون هم داشت گریه میکرد.خودش رو از بغلم بیرون کشید و با انگشتانش اشکام رو پاک کرد: غصه نخور قربونت بشم، نمیری که برگردی.میری و زود نمیای.مگه نه؟!
-,معلومه.
-خوبه. همه ی وسایلت رو جمع کردی؟
اروم سرم رو تکون دادم و گردنبندم رو تو مشتم فشار دادم.
-به جای فشار دادنش، بازش کن ببین ساعت چنده یک وقت دیر نشه.
میدونم کمه ولی برای پارت اول قبول کنین، انشالله پارت های بعدی طولانی تره.
لبخندی زدم و به هانا نگاه کردم: عشقی تو!!
-تو بیشتر!
-درباره این مسئله با من بحث نکن، همه میدونن من بیشتر دوست دارم!!!
-,هرچی تو بگی.
-افرین گلم.
و هردومون با صدا زدیم زیر خنده!یکهو وسط خنده بغضم گرفت:هانا من بدون تو چیکار کنم؟
لبخند تلخی زد:زندگی.
اشکام اروم شروع به ریزش کردن و محکم تو بغلم گرفتمش.حالا اون هم داشت گریه میکرد.خودش رو از بغلم بیرون کشید و با انگشتانش اشکام رو پاک کرد: غصه نخور قربونت بشم، نمیری که برگردی.میری و زود نمیای.مگه نه؟!
-,معلومه.
-خوبه. همه ی وسایلت رو جمع کردی؟
اروم سرم رو تکون دادم و گردنبندم رو تو مشتم فشار دادم.
-به جای فشار دادنش، بازش کن ببین ساعت چنده یک وقت دیر نشه.
میدونم کمه ولی برای پارت اول قبول کنین، انشالله پارت های بعدی طولانی تره.
۳.۸k
۱۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.