ادامه....
ادامه....
نمی تونستم باور کنم تو مال من شدی انقدر همه چیز زود اتفاق افتاد که خودمم تو شوک بود نمی دونم چی باعث شده بود تو راضی شدی ومال من شدی
می دونستم انقدر اونی که قبلا تو زندگیت رو دوست داشتی که دوستاتم می گفتن راضی نمیشی ولی چی باعث شد به من بله بدی هنوزم نمی دونم
من ببخش شیرین که بهت شک کردم فهمیدم اون مرد اومده تو زندگیت از خودم متنفر بودم همش احساس می کردم من زیادیم بهت حق می دادم ولی نسبت به تو حسود بودم برای ثابت کردن این حرف با غرور احمقانه ام چیزی رو از تو گرفتم که حق من نبود از کارم پشیمون شدم ولی اون پسره که شب عروسی فرزام دیدم مطمئن بودم عشق توه ومن بدترین کار ممکن رو انجام دادم منو ببخش شیرین تو رو از دنیای دخترونت جدا کردم
وقتی بیشتر پشیمون شدم که دکترمی گفت اگه زودتر عمل نکنم جونمو از دست میدم ....
امشبم مطمئن بودم به زودی همچین اتفاقی میفته حمله های قلبی این مدتم زیاد شده بود باید بستری می شدم ولی دلمم نمی خواست یک ثانیه بی تو نفس بکشم .
امشب تو لباس عروس محشر شدی حسم می گفت آخرین باره می بینمت امشب تو خودتو به من سپردی وفهمیدم تو هم منو دوست داری فهمیدم چقدر اشتباه کردم ...شیرینم اگه برگشتم قول میدم بهترین باشم برات جای اونو برات بگیرم .ولی اگه برنگشتم مواظب یادگاری که بهت دادم باش .
تو تا همیشه توی قلب منی
بردیا....
...........
انقدر گریه کرده بودم چشام تار می دید خدایا حالم خیلی بده آرومم کن .بردیا من با تموم وجودم مواظب یادگاریات هستم نازگل وبردیا تنها امید من به زندگی هستن .
***********
نمی تونستم باور کنم تو مال من شدی انقدر همه چیز زود اتفاق افتاد که خودمم تو شوک بود نمی دونم چی باعث شده بود تو راضی شدی ومال من شدی
می دونستم انقدر اونی که قبلا تو زندگیت رو دوست داشتی که دوستاتم می گفتن راضی نمیشی ولی چی باعث شد به من بله بدی هنوزم نمی دونم
من ببخش شیرین که بهت شک کردم فهمیدم اون مرد اومده تو زندگیت از خودم متنفر بودم همش احساس می کردم من زیادیم بهت حق می دادم ولی نسبت به تو حسود بودم برای ثابت کردن این حرف با غرور احمقانه ام چیزی رو از تو گرفتم که حق من نبود از کارم پشیمون شدم ولی اون پسره که شب عروسی فرزام دیدم مطمئن بودم عشق توه ومن بدترین کار ممکن رو انجام دادم منو ببخش شیرین تو رو از دنیای دخترونت جدا کردم
وقتی بیشتر پشیمون شدم که دکترمی گفت اگه زودتر عمل نکنم جونمو از دست میدم ....
امشبم مطمئن بودم به زودی همچین اتفاقی میفته حمله های قلبی این مدتم زیاد شده بود باید بستری می شدم ولی دلمم نمی خواست یک ثانیه بی تو نفس بکشم .
امشب تو لباس عروس محشر شدی حسم می گفت آخرین باره می بینمت امشب تو خودتو به من سپردی وفهمیدم تو هم منو دوست داری فهمیدم چقدر اشتباه کردم ...شیرینم اگه برگشتم قول میدم بهترین باشم برات جای اونو برات بگیرم .ولی اگه برنگشتم مواظب یادگاری که بهت دادم باش .
تو تا همیشه توی قلب منی
بردیا....
...........
انقدر گریه کرده بودم چشام تار می دید خدایا حالم خیلی بده آرومم کن .بردیا من با تموم وجودم مواظب یادگاریات هستم نازگل وبردیا تنها امید من به زندگی هستن .
***********
۱۵.۷k
۱۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.