پارت صدو نود و هفت...
#پارت صدو نود و هفت...
#جانان...
کارن: اومدم گلم...
بعد از چند دقیقه اومد و گفت:
چیه جانان چی شده...
من: میگم تو این کیک رو با پیش دستی ها رو بیار منم این قهوه ها رو بیارم..
کارن: چشممممم شما امر بفرما...
برداشت وسایل و باهم رفتیم طرف بچه ها ...
گذاشت کیک رو روی میز و شروع کرد تیکه و گذاشتن توی پیش دستی...
منم قهوه ها رو جلوشون گرفتم که سویل گفت:
مگه شما خدمت کار ندارین....کاراتون رو انجام بده....کارن عزیزم واسه چی خدمتکار نمیگیری که خودت نخوای این کارا رو انجام بدی...
کارن: من دوست دارم کمک کنم به خانمم ..خیلی هم خوشه جفتی کارا رو انجام می دیم...
سویل: وا ...خودتون رو خسته میکنید که چی....این کارا رو خدمت کار باید انجام بده نه تو ....خوشیش کجا بود اخه...
من: عزیزم خوشیش اونجاشه که دوتایی کنار هم انجام میدیم و کلی هم بهمون این کنار هم بودن خوش میگذره ...
بعدم منم ترجیح میدم کارن دست پخت خودم رو بخوره تا کسی دیگه...وقتی خودم میتونم یا عشق واسه کارن غذا درست کنم چه احتیاجی به خدمتکار...
سویل: اه....فکر این که بود روغن و غذا بدم هم چندشه...
سورین: بگذریم حالا....ممنون واقعا کیک خوشمزه ای هستش...
کارن: کار جانان دیگه بایدم خوشمزه باشه...
سورین: اووووه...افرین این واقعا خوشمزه هستش...
من: خواهش میکنم نوش جون.....
کارن و سورین مشغول حرف رلجب کار شدن سویل هم سرش توی گوشیش بود بعضی مواقع هم توی بحث اونا دخالت میکرد ...
پاشدم رفتم اشپز خونه و میز رو چیدم ....
دلمه ها برگ مو رو توی ظرفی چیدم و دلمه های شکم پر هم گذاشتم توی ظرف دیگه ...
و گل هایی رو که چیده بودم هم گذاشتم سر میز وقتی که همه چی رو چیدم رفتم سالن و صداشون کردم بیان واسه شام....
بلند شدن و اومدن سر میز....
سورین: اووووه خیلی وقته که غذ های ایرانی نخوردم اونم دلمه ....
من: بفرمایید...
شام رو شروع کردن...
هر چند سویل یکی بیشتر نخورد و گفت من رژیم دارم و این روهم که خوردم باید کلی ورزش کنم تا کالری هاش رو بسوزونم ولی کارن و سورین حسابی خوردن و کلی هم تعریف کردن بعد از شام رفتن توی سالن میز رو جمع کردم و میوه و...
بردم واسون و گذاشتم حوصلم سر رفته بود که سویل گفت:
ببخشید عزیزم سرویس کجاست...
من: اخر این راه رو عزیزم در سمت راستی...
سویل: اها ممنون..
سویل رفت ...
صدای زنگ گوشیم از توی اشپز خونه میومد رفتم ببینم کیه ...
گوشی رو برداشتم که ..
کامین: سلام جانان...
من: سلام داداش کامین...چطوری...خیر باشه...
کامین: ممنون خوبم ...زنگ زدم تشکر کنم...دمت گرم جانان واقعا خوشمزه بود...
من: بیا گفتم چی شده این موقعه زنگ زده...نوش جونت...
کامین: داداش امشب اومده ...
من: اره هستش سورین و سویل هم امشب اینجان...
کامین: اونا اونجا چی کار میکننن...
من: والا میگن بخاطر روابط بیشتر بخاطر این قرار داد جدید اومدن...
#جانان...
کارن: اومدم گلم...
بعد از چند دقیقه اومد و گفت:
چیه جانان چی شده...
من: میگم تو این کیک رو با پیش دستی ها رو بیار منم این قهوه ها رو بیارم..
کارن: چشممممم شما امر بفرما...
برداشت وسایل و باهم رفتیم طرف بچه ها ...
گذاشت کیک رو روی میز و شروع کرد تیکه و گذاشتن توی پیش دستی...
منم قهوه ها رو جلوشون گرفتم که سویل گفت:
مگه شما خدمت کار ندارین....کاراتون رو انجام بده....کارن عزیزم واسه چی خدمتکار نمیگیری که خودت نخوای این کارا رو انجام بدی...
کارن: من دوست دارم کمک کنم به خانمم ..خیلی هم خوشه جفتی کارا رو انجام می دیم...
سویل: وا ...خودتون رو خسته میکنید که چی....این کارا رو خدمت کار باید انجام بده نه تو ....خوشیش کجا بود اخه...
من: عزیزم خوشیش اونجاشه که دوتایی کنار هم انجام میدیم و کلی هم بهمون این کنار هم بودن خوش میگذره ...
بعدم منم ترجیح میدم کارن دست پخت خودم رو بخوره تا کسی دیگه...وقتی خودم میتونم یا عشق واسه کارن غذا درست کنم چه احتیاجی به خدمتکار...
سویل: اه....فکر این که بود روغن و غذا بدم هم چندشه...
سورین: بگذریم حالا....ممنون واقعا کیک خوشمزه ای هستش...
کارن: کار جانان دیگه بایدم خوشمزه باشه...
سورین: اووووه...افرین این واقعا خوشمزه هستش...
من: خواهش میکنم نوش جون.....
کارن و سورین مشغول حرف رلجب کار شدن سویل هم سرش توی گوشیش بود بعضی مواقع هم توی بحث اونا دخالت میکرد ...
پاشدم رفتم اشپز خونه و میز رو چیدم ....
دلمه ها برگ مو رو توی ظرفی چیدم و دلمه های شکم پر هم گذاشتم توی ظرف دیگه ...
و گل هایی رو که چیده بودم هم گذاشتم سر میز وقتی که همه چی رو چیدم رفتم سالن و صداشون کردم بیان واسه شام....
بلند شدن و اومدن سر میز....
سورین: اووووه خیلی وقته که غذ های ایرانی نخوردم اونم دلمه ....
من: بفرمایید...
شام رو شروع کردن...
هر چند سویل یکی بیشتر نخورد و گفت من رژیم دارم و این روهم که خوردم باید کلی ورزش کنم تا کالری هاش رو بسوزونم ولی کارن و سورین حسابی خوردن و کلی هم تعریف کردن بعد از شام رفتن توی سالن میز رو جمع کردم و میوه و...
بردم واسون و گذاشتم حوصلم سر رفته بود که سویل گفت:
ببخشید عزیزم سرویس کجاست...
من: اخر این راه رو عزیزم در سمت راستی...
سویل: اها ممنون..
سویل رفت ...
صدای زنگ گوشیم از توی اشپز خونه میومد رفتم ببینم کیه ...
گوشی رو برداشتم که ..
کامین: سلام جانان...
من: سلام داداش کامین...چطوری...خیر باشه...
کامین: ممنون خوبم ...زنگ زدم تشکر کنم...دمت گرم جانان واقعا خوشمزه بود...
من: بیا گفتم چی شده این موقعه زنگ زده...نوش جونت...
کامین: داداش امشب اومده ...
من: اره هستش سورین و سویل هم امشب اینجان...
کامین: اونا اونجا چی کار میکننن...
من: والا میگن بخاطر روابط بیشتر بخاطر این قرار داد جدید اومدن...
۲۱.۰k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.