پارت2
#پارت2
❤ ️ تنهایی عشق❤ ️
پسره ی پرو همینجور داشت میومد جلو منم اصلا به روی خودم نیاوردمو سرمو به کار خودم که مثلا بستن دکمه ی مانتوم بود گرم کردم.که مثلا اصلا تو رو ندیدم
همه چیز داشت خوب پیش میرفت و همینجور که سرم پایین بودو الکی به دکمه ام ور میرفتم، داشتم از کنارش رد می شدم و خیالم راحت شده بود که امروز کاری بهم نداره و نمیخواد سر به سرم بذاره ، که یه دفعه با صداش پریدم بالا و خیالات خوشم دود شدن و رفتن هوا
-سلام شنگول، مواظب باش گردنت آرتروز نگیره انقد رفتی پایین
و پوزخند صداداری زد که با اینکه سرم هنوز پایین بود متوجهش شدم.
راست میگف کارم خیلی ضایع بود و همین اول صبحی حسابی جلوش گند زده بودم.
آروم کمرم رو راست کردمو یه نگاهی به قول خودمون چپ بهش انداختم که چشام چهارتا شد.
چرا این انقد خوش تیپ بود انگار اومده بود عروسی عمش از پایین حسابی بر اندازش کردم کفش های مشکی حسابی واکس زده که برقش چشم رو میزد و شلوار کتون سرمه ای و پیراهن سرمه ای با خط های سفید، استین هاش هم تا آرنج تا زده بود و داشت با پوزخند نگاهم میکرد که با صداش به خودم اومدم...
-تموم شد؟؟؟
با تعجب گفتم:چی؟؟
-آنالیز کردن بنده
بعدم با غرور با چشم هاش به تیپش اشاره کرد و دست به سینه ایستاد.
تازه فهمیدم از وقتی سرمو بلند کردم فقط داشتم نگاهش میکردم بعدم اینم خراب کاری دوم حالا منتظر خراب کاری سوم تو طول امروزم...
تک سرفه ای کردمو گفتم:اصلا هم تیپت اونقدر جالب نیس که بخوام حتی نیم نگاهم بهش بکنم با اون کفشای دهه شستی ات، بابا بزرگ من ده سال پیش یکی از اینا داشت که به عنوان عتیقه به موزه اهداعش کرد.(آره جون عمم)
یجوری نگاهم کردو گفت:اولا سلام کردم جواب سلام واجبه.دوم این کفش ها هم که میبینی تازه بابام سفارش داده از ایتالیا واسم فرستادن. میدونی قیمتش چقدره که بهش میگی عتیقه؟؟
منتظر نظراتتون هستم@-@
❤ ️ تنهایی عشق❤ ️
پسره ی پرو همینجور داشت میومد جلو منم اصلا به روی خودم نیاوردمو سرمو به کار خودم که مثلا بستن دکمه ی مانتوم بود گرم کردم.که مثلا اصلا تو رو ندیدم
همه چیز داشت خوب پیش میرفت و همینجور که سرم پایین بودو الکی به دکمه ام ور میرفتم، داشتم از کنارش رد می شدم و خیالم راحت شده بود که امروز کاری بهم نداره و نمیخواد سر به سرم بذاره ، که یه دفعه با صداش پریدم بالا و خیالات خوشم دود شدن و رفتن هوا
-سلام شنگول، مواظب باش گردنت آرتروز نگیره انقد رفتی پایین
و پوزخند صداداری زد که با اینکه سرم هنوز پایین بود متوجهش شدم.
راست میگف کارم خیلی ضایع بود و همین اول صبحی حسابی جلوش گند زده بودم.
آروم کمرم رو راست کردمو یه نگاهی به قول خودمون چپ بهش انداختم که چشام چهارتا شد.
چرا این انقد خوش تیپ بود انگار اومده بود عروسی عمش از پایین حسابی بر اندازش کردم کفش های مشکی حسابی واکس زده که برقش چشم رو میزد و شلوار کتون سرمه ای و پیراهن سرمه ای با خط های سفید، استین هاش هم تا آرنج تا زده بود و داشت با پوزخند نگاهم میکرد که با صداش به خودم اومدم...
-تموم شد؟؟؟
با تعجب گفتم:چی؟؟
-آنالیز کردن بنده
بعدم با غرور با چشم هاش به تیپش اشاره کرد و دست به سینه ایستاد.
تازه فهمیدم از وقتی سرمو بلند کردم فقط داشتم نگاهش میکردم بعدم اینم خراب کاری دوم حالا منتظر خراب کاری سوم تو طول امروزم...
تک سرفه ای کردمو گفتم:اصلا هم تیپت اونقدر جالب نیس که بخوام حتی نیم نگاهم بهش بکنم با اون کفشای دهه شستی ات، بابا بزرگ من ده سال پیش یکی از اینا داشت که به عنوان عتیقه به موزه اهداعش کرد.(آره جون عمم)
یجوری نگاهم کردو گفت:اولا سلام کردم جواب سلام واجبه.دوم این کفش ها هم که میبینی تازه بابام سفارش داده از ایتالیا واسم فرستادن. میدونی قیمتش چقدره که بهش میگی عتیقه؟؟
منتظر نظراتتون هستم@-@
۱.۵k
۰۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.