*راز دل*
*راز دل*
ماه وش:
مادر کیهان زن خوش خنده ای بود برعکس پسرش وپدرش که خیلی مهربون بود
پدر مادر فانی وبرادرشم اومده بودن داشتم به مامانم کمک می کردم چای ریختم وبردم تقسیم کردم مادر فانی متعجب گفت: مستخدم جدیده کیهان ؟
کیهان : نه از فامیلای دوستمن
فانی : کدوم دوستت
مادر کیهان دقیق نگاهم کرد وگفت: اسمت چیه؟
- ماه وش خانم
لبخندی زد وچای برداشت وگفت : مرسی عزیزم
لبخند زدم وهم زمان چای رو مقابل کیهان گرفتم دیدم خیره نگام می کنه لبخندمو جم کردم وگفتم : بفرمایید
کیهان : چای نمی خورم مرسی
چای که دادم رفتم پیش مامان وگفتم : آقا کیهان نگفته ما خونش کار می کنیم
مامانم : خوب برای اینکه مستانه عروس عموشه
لبمو گزیدم وگفتم : راست میگی هان ولی کار که عار نیست
مامانم لبخند زد وگفت : میز رو بچین دیر میشه
- چشم مامان
داشتم میز رو می چیدم فانی اومد نگام کردوگفت: از کی تا حالا کلفتا دوست ما شدن
جوابشو ندادم
فانی : دلت می خواد جای یکی از ماها بودی
سرمو بلند کردم وگفتم : آخرش همه ای ما می ریم یه جا
فانی : کجا مثلا ؟!
- زیر خاک
یهو جیغ زد وگفت : دختریه بیشعور خودت بمیری می کشمت
با جیغ اون همه بلند شدن وکیهان دویید طرف فانی ولی فانی زودتر بهم رسید ودستشو بلند کرد بزنه تو صورتم دستشو تو هوا گرفتم هر چی وول می خورد بیاد طرفم نمی تونست کیهان از پشت گرفتش وگفت : ولش کن
دستشو رها کردم با لگد زد به شکمم
مامانم جیغ زد وکیهان زد تو گوش فانی همه ساکت شدن یهو مامان فانی گفت : چیکار کردی کیهان ...تو فانی رو زدی ...مگه نشنیدی چی گفت بهش گفته بمیره
- دروغ میگه
فانی با خشم گفت : اون دروغ میگه
کیهان: ساکت شو فانی
مامان فانی اومد دخترشو بغل کرد مامان منم اومد زیر بغلمو گرفت دلم بدجور درد می کرد مامان فانی عصبی گفت : بریم فرهاد جای ما اینجا نیست خجالتم خوب چیزیه
کیهان : خوبه رفتار فانی رو دیدین
مامان کیهان گفت : به هر حال اون نامزادته نباید می زدیش
کیهان باخشم فانی رو نگاه کرد ورفت بالا مامانم منو برد گذاشت تو اتاق ورو تخت دراز کشیدم از درد داشتم می مردم وگریه می کردم مامانم گریه می کرد در باز شد ومامان کیهان اومد داخل وگفت : چت شده دختر
از درد لبمو گزیدم
مامانم : خیلی درد داره خانم تو رووخدا یه کاری کنید
مامان کیهان لباسمو زد بالا وگفت : پریود بودی؟
- نه
بلند شد وگفت : حتما آپاندیسه
بلند شد رفت بیرون مامانم گریه می کرد ودستمو گرفته بود نفسم بالا نمیومد
اینبار بابای کیهان اومد وپیرهنمو زد بالا ودست گذاشت یه نقطه وآروم فشار داد از درد جیغ زدم
سری تکون داد وگفت : آپاندیسشه ببین چند بار بهت گفتم فانی مناسب کیهان نیست
مادر کیهان ناراحت گفت : بهتره ببریمش بیمارستان
آقای کیانی اخمی کردوگفت : زنگ بزن آمبولانس خطرناکه
- چی شده ؟؟!!!
کیهان بود رومو برگردوندم مامانم لباسمو کشید پایین
کیهان : چی شده میگم
آقای کیانی : آپاندیسه مامانت رفته زنگ بزنه آمبولانس
کیهان اخمی کرد ورفت بیرون ولی آقای کیانی کنارم موند وخیلی ناراحت بود ده دقیقه بعد آمبولانس اومد ومن از درد بی هوش شدم
ماه وش:
مادر کیهان زن خوش خنده ای بود برعکس پسرش وپدرش که خیلی مهربون بود
پدر مادر فانی وبرادرشم اومده بودن داشتم به مامانم کمک می کردم چای ریختم وبردم تقسیم کردم مادر فانی متعجب گفت: مستخدم جدیده کیهان ؟
کیهان : نه از فامیلای دوستمن
فانی : کدوم دوستت
مادر کیهان دقیق نگاهم کرد وگفت: اسمت چیه؟
- ماه وش خانم
لبخندی زد وچای برداشت وگفت : مرسی عزیزم
لبخند زدم وهم زمان چای رو مقابل کیهان گرفتم دیدم خیره نگام می کنه لبخندمو جم کردم وگفتم : بفرمایید
کیهان : چای نمی خورم مرسی
چای که دادم رفتم پیش مامان وگفتم : آقا کیهان نگفته ما خونش کار می کنیم
مامانم : خوب برای اینکه مستانه عروس عموشه
لبمو گزیدم وگفتم : راست میگی هان ولی کار که عار نیست
مامانم لبخند زد وگفت : میز رو بچین دیر میشه
- چشم مامان
داشتم میز رو می چیدم فانی اومد نگام کردوگفت: از کی تا حالا کلفتا دوست ما شدن
جوابشو ندادم
فانی : دلت می خواد جای یکی از ماها بودی
سرمو بلند کردم وگفتم : آخرش همه ای ما می ریم یه جا
فانی : کجا مثلا ؟!
- زیر خاک
یهو جیغ زد وگفت : دختریه بیشعور خودت بمیری می کشمت
با جیغ اون همه بلند شدن وکیهان دویید طرف فانی ولی فانی زودتر بهم رسید ودستشو بلند کرد بزنه تو صورتم دستشو تو هوا گرفتم هر چی وول می خورد بیاد طرفم نمی تونست کیهان از پشت گرفتش وگفت : ولش کن
دستشو رها کردم با لگد زد به شکمم
مامانم جیغ زد وکیهان زد تو گوش فانی همه ساکت شدن یهو مامان فانی گفت : چیکار کردی کیهان ...تو فانی رو زدی ...مگه نشنیدی چی گفت بهش گفته بمیره
- دروغ میگه
فانی با خشم گفت : اون دروغ میگه
کیهان: ساکت شو فانی
مامان فانی اومد دخترشو بغل کرد مامان منم اومد زیر بغلمو گرفت دلم بدجور درد می کرد مامان فانی عصبی گفت : بریم فرهاد جای ما اینجا نیست خجالتم خوب چیزیه
کیهان : خوبه رفتار فانی رو دیدین
مامان کیهان گفت : به هر حال اون نامزادته نباید می زدیش
کیهان باخشم فانی رو نگاه کرد ورفت بالا مامانم منو برد گذاشت تو اتاق ورو تخت دراز کشیدم از درد داشتم می مردم وگریه می کردم مامانم گریه می کرد در باز شد ومامان کیهان اومد داخل وگفت : چت شده دختر
از درد لبمو گزیدم
مامانم : خیلی درد داره خانم تو رووخدا یه کاری کنید
مامان کیهان لباسمو زد بالا وگفت : پریود بودی؟
- نه
بلند شد وگفت : حتما آپاندیسه
بلند شد رفت بیرون مامانم گریه می کرد ودستمو گرفته بود نفسم بالا نمیومد
اینبار بابای کیهان اومد وپیرهنمو زد بالا ودست گذاشت یه نقطه وآروم فشار داد از درد جیغ زدم
سری تکون داد وگفت : آپاندیسشه ببین چند بار بهت گفتم فانی مناسب کیهان نیست
مادر کیهان ناراحت گفت : بهتره ببریمش بیمارستان
آقای کیانی اخمی کردوگفت : زنگ بزن آمبولانس خطرناکه
- چی شده ؟؟!!!
کیهان بود رومو برگردوندم مامانم لباسمو کشید پایین
کیهان : چی شده میگم
آقای کیانی : آپاندیسه مامانت رفته زنگ بزنه آمبولانس
کیهان اخمی کرد ورفت بیرون ولی آقای کیانی کنارم موند وخیلی ناراحت بود ده دقیقه بعد آمبولانس اومد ومن از درد بی هوش شدم
۲۲.۷k
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.