تا تو بودی غصه را مهلت به ویرانی نبود
تا تو بودی غصه را مهلت به ویرانی نبود
در شب تارم حضور اشک پنهانی نبود
تا تو بودی هیچکس را جرات یک نیشخند
یا تمسخر کردن این قلب طوفانی نبود
روزگارم پیش تو آرام و راحت میگذشت
این هوای زندگی آنقدر بارانی نبود
گرچه در پستوی قلبت چشم زارم خانه داشت
قلب ویرانم ولی اینگونه زندانی نبود
تا تو بودی زندگی روی خوش مستانه داشت
هر شبم مانند حالا سرد و طولانی نبود
مست بودم زندگی را ساده میپنداشتم
گرچه حتی مثل آن وقتی که میدانی نبود
رفتی و با خود گرفتی انتقام خانه را
تا تو بودی غصه را مهلت به ویرانی نبود..
در شب تارم حضور اشک پنهانی نبود
تا تو بودی هیچکس را جرات یک نیشخند
یا تمسخر کردن این قلب طوفانی نبود
روزگارم پیش تو آرام و راحت میگذشت
این هوای زندگی آنقدر بارانی نبود
گرچه در پستوی قلبت چشم زارم خانه داشت
قلب ویرانم ولی اینگونه زندانی نبود
تا تو بودی زندگی روی خوش مستانه داشت
هر شبم مانند حالا سرد و طولانی نبود
مست بودم زندگی را ساده میپنداشتم
گرچه حتی مثل آن وقتی که میدانی نبود
رفتی و با خود گرفتی انتقام خانه را
تا تو بودی غصه را مهلت به ویرانی نبود..
۵۷۸
۱۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.