*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
مستانه با دیدن اومد جلو وگفت : شما چرا زحمت کشیدین اومدین
- بانو خانم کجاست
مستانه : تو اتاقشه ترخیص شده
کارتم رو طرفم گرفت
- پیشت باشه
مستانه : ولی
- ولی نداره مهران بیرونه برو خونتون وسایلتو بردار وبیا ویلا
نگاهم کرد
- برو دیگه من بانو خانم رو می برم
مستانه که رفت از پذیرش شماره اتاق بانو خانم رو گرفتم در زدم ورفتم داخل نشسته بود رو صندلی
- خوبین بانو خانم
بانو خانم نگام کرد وبا مهربونی گفت: خوبم پسرم
- اماده این بریم
بانو: کجا پسرم
- خونه ای من
بانو: پسرم برات دردسر میشه
- نمیشه .بدتر از این
بلند شد وباهم رفتیم بیرون در جلو رو براش باز کردم نشست خودمم نشستم وحرکت کردم
بانو : دخترم خوبه
- خوبه
یاد دیشب افتادم لبخند زدم وگفتم : خوبه فقط خیلی نگران شماست
بانو: نمی دونم چطور ازتون تشکر کنم
- وظیفمه شما رو مثله مادرم دوست دارم
با مهربونی نگام کردبهش لبخند زدم رسیدیم خونه ماه وش اومد استقبال مادرش همدیگرو بغل کردن بانو خانم با دقت صورتشو نگاه کرد وگفت : خوبی مامان
ماه وش : خوبم
نگاهم کرد رفتم بالا وتو اتاقم کیفمو برداشتم واومدم پایین داشتم می رفتم بیرون ماه وش صدام کرد برگشتم نگاش کردم
ماه وش : مستانه کجاست ؟
- خونتون
ماه وش : خونمون ؟؟؟!!!
- بره وسایلشو بیاره
ماه وش : بیان اینجا
یه برقی تو چشاش بود که تا حالا ندیدم
- اره ...من برم
لبخند زد
ماه وش : بسلامت
رفتم بیرون وسوار ماشین شدن همونجا دم در وایساده بود خیلی کار داشتم باید تا روز جمعه کارامو جبران می کردم
وقتی برگشتم خونه آخرشب بودخسته رسیدم خونه خودمو انداختم رو تخت از خستگی بی هوش شدم
با تکون دادن شونم چشام باز کردم اخم کردم
- چیه
ماه وش بود رفت عقب وگفت : چرا اینجوری خوابیدین
نشستم وساعت رو دستمو نگاه کردم کفشام در اوردم
- یه چیزی بیار بخورم
ماه وش : چشم
نگاش کردم وگفتم: میشه دیکه این حرفو نزنی
ماه وش نگام کرد بعدم رفت بیرون لباسهامو درآوردم ولباس راحتی پوشیدم دست صورتمو شستم نشستم رو مبل وای چقدر خوابم میومد چشام سنگین بود
اون از بی خوابی دیشبم اینم از امروز
- خوابیدین
چشام باز کردم
- یا چیز سبک میاوردی
ماه وش : مگه گشنتون نیست
- چرا ولی این سنگینه اونوقت نمی تونم بخوابم
ماه وش : الان راحت خواب بودین
نگاش کردم گفت : چی بیارم براتون
کیهان :
مستانه با دیدن اومد جلو وگفت : شما چرا زحمت کشیدین اومدین
- بانو خانم کجاست
مستانه : تو اتاقشه ترخیص شده
کارتم رو طرفم گرفت
- پیشت باشه
مستانه : ولی
- ولی نداره مهران بیرونه برو خونتون وسایلتو بردار وبیا ویلا
نگاهم کرد
- برو دیگه من بانو خانم رو می برم
مستانه که رفت از پذیرش شماره اتاق بانو خانم رو گرفتم در زدم ورفتم داخل نشسته بود رو صندلی
- خوبین بانو خانم
بانو خانم نگام کرد وبا مهربونی گفت: خوبم پسرم
- اماده این بریم
بانو: کجا پسرم
- خونه ای من
بانو: پسرم برات دردسر میشه
- نمیشه .بدتر از این
بلند شد وباهم رفتیم بیرون در جلو رو براش باز کردم نشست خودمم نشستم وحرکت کردم
بانو : دخترم خوبه
- خوبه
یاد دیشب افتادم لبخند زدم وگفتم : خوبه فقط خیلی نگران شماست
بانو: نمی دونم چطور ازتون تشکر کنم
- وظیفمه شما رو مثله مادرم دوست دارم
با مهربونی نگام کردبهش لبخند زدم رسیدیم خونه ماه وش اومد استقبال مادرش همدیگرو بغل کردن بانو خانم با دقت صورتشو نگاه کرد وگفت : خوبی مامان
ماه وش : خوبم
نگاهم کرد رفتم بالا وتو اتاقم کیفمو برداشتم واومدم پایین داشتم می رفتم بیرون ماه وش صدام کرد برگشتم نگاش کردم
ماه وش : مستانه کجاست ؟
- خونتون
ماه وش : خونمون ؟؟؟!!!
- بره وسایلشو بیاره
ماه وش : بیان اینجا
یه برقی تو چشاش بود که تا حالا ندیدم
- اره ...من برم
لبخند زد
ماه وش : بسلامت
رفتم بیرون وسوار ماشین شدن همونجا دم در وایساده بود خیلی کار داشتم باید تا روز جمعه کارامو جبران می کردم
وقتی برگشتم خونه آخرشب بودخسته رسیدم خونه خودمو انداختم رو تخت از خستگی بی هوش شدم
با تکون دادن شونم چشام باز کردم اخم کردم
- چیه
ماه وش بود رفت عقب وگفت : چرا اینجوری خوابیدین
نشستم وساعت رو دستمو نگاه کردم کفشام در اوردم
- یه چیزی بیار بخورم
ماه وش : چشم
نگاش کردم وگفتم: میشه دیکه این حرفو نزنی
ماه وش نگام کرد بعدم رفت بیرون لباسهامو درآوردم ولباس راحتی پوشیدم دست صورتمو شستم نشستم رو مبل وای چقدر خوابم میومد چشام سنگین بود
اون از بی خوابی دیشبم اینم از امروز
- خوابیدین
چشام باز کردم
- یا چیز سبک میاوردی
ماه وش : مگه گشنتون نیست
- چرا ولی این سنگینه اونوقت نمی تونم بخوابم
ماه وش : الان راحت خواب بودین
نگاش کردم گفت : چی بیارم براتون
۲۱.۷k
۱۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.