*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
اول خودم در رو باز کردم وگفتم : چشاتو باز نکنی هان ...
از دیدن اتاق واون عکس ها نزدیک بود قلبم وایسه برگشتم ماه وش رو نگاه کرد ودر رو بستم
ماه وش : کیهان ؟!
- یه لحظه عزیزم
به مامان اشاره کردم زود متوجه شد گفتم ماه وش رو ببرن تو سالن که متوجه نشه اونم اومد جلو وگفت : چی شد کیهان
- ماه وش عزیزم برو تا من یه کار کوچلو دارم انجامش بدم
ماه وش چشاشو باز کرد وگفت : باشه عزیزم
اونا که رفتن تو سالن رفتم تو اتاق ودررو هم قفل کردم بخدا که دستم با فانی رسید باید خفه اش می کردم عکس های خودش کم بود مال نازنینم گذاشته بود پر اتاق عکس هاشون بود درشون اوردم انداختم تو یه جعبه گذاشتم زیر تخت وشمع ها رو روشن کردم کف اتاق پر گل وگلبرگ بود کارم تموم شد اومدم بیرون ورفتم پیش بقیه فیلم بردار می گفت چون وقت کمه یه تیکه فیلم می گیره ومیره دست ماه وش رو گرفتم وبردم تو اتاق چشاش بسته بود لبخند زدمو وگفتم : می تونی ببینی
متعجب نگاه می کرد بعد از خوشحالی پرید تو بغلم وگفت : چقدر قشنگه سلیقه خودته
- اره اگه دوست داشته باشی
ماه وش : عالیه بخدا
- خوشت اومد
ماه وش : محشره امشب همه چیز خوب وقشنگ وعالی بود مثله خودت
لبخند زدم تصور اینکه عکس ها رو می دید حالمو دگر گون می کرد سعی می کردم اروم باشم ماه وش تو اتاق قدم زد وگفت : خیلی خوشگله عزیزم خیلی هم به خودت زحمت دادی اتاق قبلیتم قشنگ بود ولی این دیگه حرف نداره مخصوصا که دیگه اون اتاقک نیست ...
یهو اخم کرد وگفت : این چیه ؟!
وای خدا چرا امشب اینجوری می شد خدایا
سکوت کردم به عکس خودم وخودش اشاره کرد وگفت : چرا تو خوشگلتری ببین رنگ چشاشو قبول نیست کیهان
نفسمو فوت کردم
- تو که ترسوندیم
- اقای کیانی
یکی دخترایی بود که با گروه فیلمیرداری بود
- بفرمایید
دختره : اجازه هست فیلم رو بگیریم وبریم دیروقته
- البته
گروه که یه دختر دیگه ودوتا مرد بودن اومدن داخل از دیدن اتاق راضی بودن همون مرد فیلمبردار که بیشتر فیلم ها رو می گرفت گفت : عروس خانم رو تخت بنشینن آقا داماد از در بیا داخل وجلو پای عروس زانو بزن پشت دستشو ببوس بعدم کنارش بنشین
کیهان :
اول خودم در رو باز کردم وگفتم : چشاتو باز نکنی هان ...
از دیدن اتاق واون عکس ها نزدیک بود قلبم وایسه برگشتم ماه وش رو نگاه کرد ودر رو بستم
ماه وش : کیهان ؟!
- یه لحظه عزیزم
به مامان اشاره کردم زود متوجه شد گفتم ماه وش رو ببرن تو سالن که متوجه نشه اونم اومد جلو وگفت : چی شد کیهان
- ماه وش عزیزم برو تا من یه کار کوچلو دارم انجامش بدم
ماه وش چشاشو باز کرد وگفت : باشه عزیزم
اونا که رفتن تو سالن رفتم تو اتاق ودررو هم قفل کردم بخدا که دستم با فانی رسید باید خفه اش می کردم عکس های خودش کم بود مال نازنینم گذاشته بود پر اتاق عکس هاشون بود درشون اوردم انداختم تو یه جعبه گذاشتم زیر تخت وشمع ها رو روشن کردم کف اتاق پر گل وگلبرگ بود کارم تموم شد اومدم بیرون ورفتم پیش بقیه فیلم بردار می گفت چون وقت کمه یه تیکه فیلم می گیره ومیره دست ماه وش رو گرفتم وبردم تو اتاق چشاش بسته بود لبخند زدمو وگفتم : می تونی ببینی
متعجب نگاه می کرد بعد از خوشحالی پرید تو بغلم وگفت : چقدر قشنگه سلیقه خودته
- اره اگه دوست داشته باشی
ماه وش : عالیه بخدا
- خوشت اومد
ماه وش : محشره امشب همه چیز خوب وقشنگ وعالی بود مثله خودت
لبخند زدم تصور اینکه عکس ها رو می دید حالمو دگر گون می کرد سعی می کردم اروم باشم ماه وش تو اتاق قدم زد وگفت : خیلی خوشگله عزیزم خیلی هم به خودت زحمت دادی اتاق قبلیتم قشنگ بود ولی این دیگه حرف نداره مخصوصا که دیگه اون اتاقک نیست ...
یهو اخم کرد وگفت : این چیه ؟!
وای خدا چرا امشب اینجوری می شد خدایا
سکوت کردم به عکس خودم وخودش اشاره کرد وگفت : چرا تو خوشگلتری ببین رنگ چشاشو قبول نیست کیهان
نفسمو فوت کردم
- تو که ترسوندیم
- اقای کیانی
یکی دخترایی بود که با گروه فیلمیرداری بود
- بفرمایید
دختره : اجازه هست فیلم رو بگیریم وبریم دیروقته
- البته
گروه که یه دختر دیگه ودوتا مرد بودن اومدن داخل از دیدن اتاق راضی بودن همون مرد فیلمبردار که بیشتر فیلم ها رو می گرفت گفت : عروس خانم رو تخت بنشینن آقا داماد از در بیا داخل وجلو پای عروس زانو بزن پشت دستشو ببوس بعدم کنارش بنشین
۱۱.۲k
۳۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.