من شیطان و توفرشته|•
منشیطان و توفرشته|•
#Part_۲۲
✨💜☁️🪐
داشتم میگفتم که گرمی لباش رو رو لبام حس کردم
یه بوسه گرم با قاتل داداشم با بزرگترین مافیای تهران که داشت مافیای کشور هم میشد
بعد بوسه رسماً باهام لب رفت
رو تخت ولو بودم و اونم روم و فقط لب میرفت
موهامو عقب داد و بلند شد و رفت
چن دیقه ای بعد یه بادیگارد اومد تو و چشامو باز کرد و همینطور دستامو
داشتم به دستام نرمش میدادم و به اتفاقات چن دیقه پیش فکر میکردم
بادیگارده نگام کرد
_درسته نباید با اسیر ها حرف بزنم ولی چیکار کردی عالیجناب خیلی خوشحال بود
+از خودشون بپرس
گیج نگام کرد و رفت بیرون بلند شدم اون اتاق یه بالکن داشت
از بالکن بیرون رو نگاه کردم حیاطشون از حیاط هفت جد آبادم بزرگ بود
داخل اتاق یه حموم،دستشویی بود
وارد حموم شدم
حموم از اتاق هم بزرگ بود
از اتاق بیرون رفتم که یه بادیگارد جلوم رو گرفت
_کجا؟
+لباس میخوام،میخوام برم حموم
_برید اتاق خودم میارم خانم
رفتم تو اتاق و منتظر موندم
کاش همه رو همینطور اسیر میگرفتن
چن دیقه تو همین فکرا بودم که صدای تک تک در اومد
_اجازه هس
سیس گرفتم و مثل ملکه ها گفتم
+بله
_بفرمایید
رفتم حموم و لباسامو هم عوض کردم تا از حموم اومدم بیرون دیدم یه عالمه غذا رو میزه
غذام رو خوردم
بعد چن دیقه اومدن و غذامو بردن
سرم رو گذاشتم بخوابم
یه ساعتی نخوابیده بودم که متوجه شدم یع نفر داره با موهام بازی میکنه
چشامو میخواستم باز کنم که دستاشو رو چشام گذاشت
+ولم کن
×نچ تو نباید منو ببینی
+چرا
×من آرتامم
+خب که چی میدونم
_اما تو یچیز دیگه رو نمیدونی
#Part_۲۲
✨💜☁️🪐
داشتم میگفتم که گرمی لباش رو رو لبام حس کردم
یه بوسه گرم با قاتل داداشم با بزرگترین مافیای تهران که داشت مافیای کشور هم میشد
بعد بوسه رسماً باهام لب رفت
رو تخت ولو بودم و اونم روم و فقط لب میرفت
موهامو عقب داد و بلند شد و رفت
چن دیقه ای بعد یه بادیگارد اومد تو و چشامو باز کرد و همینطور دستامو
داشتم به دستام نرمش میدادم و به اتفاقات چن دیقه پیش فکر میکردم
بادیگارده نگام کرد
_درسته نباید با اسیر ها حرف بزنم ولی چیکار کردی عالیجناب خیلی خوشحال بود
+از خودشون بپرس
گیج نگام کرد و رفت بیرون بلند شدم اون اتاق یه بالکن داشت
از بالکن بیرون رو نگاه کردم حیاطشون از حیاط هفت جد آبادم بزرگ بود
داخل اتاق یه حموم،دستشویی بود
وارد حموم شدم
حموم از اتاق هم بزرگ بود
از اتاق بیرون رفتم که یه بادیگارد جلوم رو گرفت
_کجا؟
+لباس میخوام،میخوام برم حموم
_برید اتاق خودم میارم خانم
رفتم تو اتاق و منتظر موندم
کاش همه رو همینطور اسیر میگرفتن
چن دیقه تو همین فکرا بودم که صدای تک تک در اومد
_اجازه هس
سیس گرفتم و مثل ملکه ها گفتم
+بله
_بفرمایید
رفتم حموم و لباسامو هم عوض کردم تا از حموم اومدم بیرون دیدم یه عالمه غذا رو میزه
غذام رو خوردم
بعد چن دیقه اومدن و غذامو بردن
سرم رو گذاشتم بخوابم
یه ساعتی نخوابیده بودم که متوجه شدم یع نفر داره با موهام بازی میکنه
چشامو میخواستم باز کنم که دستاشو رو چشام گذاشت
+ولم کن
×نچ تو نباید منو ببینی
+چرا
×من آرتامم
+خب که چی میدونم
_اما تو یچیز دیگه رو نمیدونی
۳.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.