پارت صد چهل هشت غریبه آشنا
#پارت_صد_چهل_هشت #غریبه_آشنا
خیلی بهم خوش گذشت در زدم در رو باز کردن رفتم داخل همین که رسیدم رختن سرم
تانیا:چی گفتتت؟
زینب:کجا رفتی؟
تانیا:ازت خواستگاری کرد؟
زینب:چیزی هم بهت هدیه داد؟
تانیا:اونجا که رفتی خیلیی خوشگل بود؟
لیلا:بسههه دیگه الان خودم براتون تعریف میکنم
تانیا:بیا بیااا بشینن
دستامو گرفتن نشوندنم رو مبل دوتاشون نشستن دو طرف
زینب:بگووو دیگه
لیلا:هیچی رفتم اونجا یه باغ خیلیی بزرگ بود داخلش که رفتم یه خدمتکار اومد راهنماییم کرد و فرستادم طبقه بالای ساختمون داخل باغ ،رفتم دیدم همه جا تاریکه ولی بعدش یه عالمه شمع خوشگل روشن شد بعد کیونگسو اومد دعوتم کرد باهم شام خوردیم بعد از شام هم رفتیم داخل تراس از اونجا آسمون و منظره خیلیییی قشنگ بود بعد اونجا ازم خواستگاری کرد تین گردنبند رو هم بهم داد
از گردنم درش آوردم نشونشون دادم
تانیا:وای چقد قشنگههه
زینب:آره چه شب رویایی بوده هااا
تانیا:ای خدااا ببین این که میگفتن کم حرفه آرومه نمیتونه حرف بزنه چه کارااا کرده اونموقه دونگهه چی
زینب:دونگهه که هنوز خوبه سهون رو بگووو،اولش که فقط دعوا میکرد باهام بعدشم که خودت دیدی دیگه آبجی
لیلا:ای بابا حسود نباشید دیگه
تانیا:برو بابا حسود چیه
لیلا:اگه حسودی نیست چیه
زینب:اعتراض
لیلا:اعتراض به چی؟
زینب:به رفتار خواستگار
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo
خیلی بهم خوش گذشت در زدم در رو باز کردن رفتم داخل همین که رسیدم رختن سرم
تانیا:چی گفتتت؟
زینب:کجا رفتی؟
تانیا:ازت خواستگاری کرد؟
زینب:چیزی هم بهت هدیه داد؟
تانیا:اونجا که رفتی خیلیی خوشگل بود؟
لیلا:بسههه دیگه الان خودم براتون تعریف میکنم
تانیا:بیا بیااا بشینن
دستامو گرفتن نشوندنم رو مبل دوتاشون نشستن دو طرف
زینب:بگووو دیگه
لیلا:هیچی رفتم اونجا یه باغ خیلیی بزرگ بود داخلش که رفتم یه خدمتکار اومد راهنماییم کرد و فرستادم طبقه بالای ساختمون داخل باغ ،رفتم دیدم همه جا تاریکه ولی بعدش یه عالمه شمع خوشگل روشن شد بعد کیونگسو اومد دعوتم کرد باهم شام خوردیم بعد از شام هم رفتیم داخل تراس از اونجا آسمون و منظره خیلیییی قشنگ بود بعد اونجا ازم خواستگاری کرد تین گردنبند رو هم بهم داد
از گردنم درش آوردم نشونشون دادم
تانیا:وای چقد قشنگههه
زینب:آره چه شب رویایی بوده هااا
تانیا:ای خدااا ببین این که میگفتن کم حرفه آرومه نمیتونه حرف بزنه چه کارااا کرده اونموقه دونگهه چی
زینب:دونگهه که هنوز خوبه سهون رو بگووو،اولش که فقط دعوا میکرد باهام بعدشم که خودت دیدی دیگه آبجی
لیلا:ای بابا حسود نباشید دیگه
تانیا:برو بابا حسود چیه
لیلا:اگه حسودی نیست چیه
زینب:اعتراض
لیلا:اعتراض به چی؟
زینب:به رفتار خواستگار
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo
۵.۲k
۱۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.