دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که مےدانی
دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که مےدانی
صداے غربت من را ،از احساسم تو مےخوانی
شدم از درد تنهایے ،گـلے پژمرده و غمــگین
ببار اے ابر پاییزے که دردم را تو مےدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا اے مرکب عشقم ،چنین آهسته مےرانی؟
تپشهاے دل خسته چه بے تاب و هراسانند
به من آخر بگو اے دل، چرا امشب پریشانی؟
دلم دریاے خون است و پر از امواج بےحاصل
درون سینه ام آرے ،تو آن موج هراسانی
همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن
چه فرقے مے کند اما ،تو که این را نمےدانی
صداے غربت من را ،از احساسم تو مےخوانی
شدم از درد تنهایے ،گـلے پژمرده و غمــگین
ببار اے ابر پاییزے که دردم را تو مےدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا اے مرکب عشقم ،چنین آهسته مےرانی؟
تپشهاے دل خسته چه بے تاب و هراسانند
به من آخر بگو اے دل، چرا امشب پریشانی؟
دلم دریاے خون است و پر از امواج بےحاصل
درون سینه ام آرے ،تو آن موج هراسانی
همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن
چه فرقے مے کند اما ،تو که این را نمےدانی
۹۸۰
۱۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.