پارت صدبیست ویک
#پارت صدبیست ویک
امیر علی :
وقتی خونه خلوت شد باهستی رفتیم تو خونه ای جدیدی که اصلا دلخوشی براش نداشتم هستی شنلشو دراورد وبا ذوق گفت : بلاخره مال هم شدیم
- هستی ...
دستاشو دور گردنم انداخت وسرشو گذاشت روسینم وعمیق نفس کشید
هستی : خیلی خوشحالم
دستی به گونه اش کشیدم ولبخند کمرنگی زدم
دستشواورد بالا وپاپیون بازکرد به چشام نگاه کردوگفت : چشات چرا اینجوریه خسته ای
- خیلی ...
لبخند کمرنگی زد کمکش کردم موهاش رو باز کردوبالا تنه ای لباسشو که خیلی تنگ بود رو باز کردم
در زدن وهستی متعجب گفت : کیه؟
- نمی دونم
رفتم ودر رو باز کردم مامان بود
- جونم مامان
مامان : تو که می دونستی زنت بارداره غلط کردی بهش دست زدی
- مامان
مامان : حالش بده
نمی دونم چطور خودمو رسوندم بهش داشت گریه می کرد
- رُز درد داری ...رُز
- یکم
- یکم اینجوری گریه می کنی
هق هق گریه اش داشت دیونه ام می کرد
- رُز عزیزم پاشو بریم دکتر
رُز : نمی خواد خوب میشم ...
جلو پاش زانو زدم ونگاش کردم
- تو رو خدا گریه نکن مجبور نیستی این دردو تحمل کنی همش تقصیر منه
تو چشام نگاه کرد وگفت : امیر علی ...
- جونم
گریه اش شدت گرفت
- رُز داری دیونه ام می کنی کجات درد داره کمرت
رُز:خوب میشه برو
- رُز
مامان اومد وگفت : پاشو ببریمش بیمارستان اگه بلایی سرش بیاد چی
رُز : نمی خواد ...
مامان به زور بلندش کردوگفت : من می مونم پیش آرمان وهستی رُز ر...
رُز اشک هاش رو پاک کردوگفت : بخدا خوبم
یاد دیشب افتادم سوالی نگاش کردم مامان رو نگاه کردم واشاره کردم بره متعجب رفت رُز رو بغل کردم وگفتم : نمیشه بگی چی تو دلت می گذره ازمن ناراحتی
رُز : نه ...از خودم ناراحتم ...پشیمونم امیر علی ...
- از چی ...از چی پشیمونی
سرشو گرفت بالا وگفت : پشیمونم گذاشتم زن بگیری فکر اینکه می خواستی پیش اون بخوابی ...
متعجب نگاش کردم اشک هاش رو پاک کردوگفت : من یه احمقم ...رهام راست می گفت تو رو دودستی تقدیم یکی دیگه کردم
- الان پشیمونی ...الان ؟؟؟!!!چرا اینارو دیشب نگفتی
رُز: دیشب که اون پیشت نبود
ازش جدا شدم وگفتم : فقط اذیتم می کنی رُز
رُز : نفهمیدم ...
- چرا فهمیدی سر سفره ای عقد می تونستی یه اشاره کنی ولی خندیدی منتظر یه معجزه بودم الان میگی پشیمونم الان که اون منتظرمه ...خدا لعنتت کنه رُز ...
امیر علی :
وقتی خونه خلوت شد باهستی رفتیم تو خونه ای جدیدی که اصلا دلخوشی براش نداشتم هستی شنلشو دراورد وبا ذوق گفت : بلاخره مال هم شدیم
- هستی ...
دستاشو دور گردنم انداخت وسرشو گذاشت روسینم وعمیق نفس کشید
هستی : خیلی خوشحالم
دستی به گونه اش کشیدم ولبخند کمرنگی زدم
دستشواورد بالا وپاپیون بازکرد به چشام نگاه کردوگفت : چشات چرا اینجوریه خسته ای
- خیلی ...
لبخند کمرنگی زد کمکش کردم موهاش رو باز کردوبالا تنه ای لباسشو که خیلی تنگ بود رو باز کردم
در زدن وهستی متعجب گفت : کیه؟
- نمی دونم
رفتم ودر رو باز کردم مامان بود
- جونم مامان
مامان : تو که می دونستی زنت بارداره غلط کردی بهش دست زدی
- مامان
مامان : حالش بده
نمی دونم چطور خودمو رسوندم بهش داشت گریه می کرد
- رُز درد داری ...رُز
- یکم
- یکم اینجوری گریه می کنی
هق هق گریه اش داشت دیونه ام می کرد
- رُز عزیزم پاشو بریم دکتر
رُز : نمی خواد خوب میشم ...
جلو پاش زانو زدم ونگاش کردم
- تو رو خدا گریه نکن مجبور نیستی این دردو تحمل کنی همش تقصیر منه
تو چشام نگاه کرد وگفت : امیر علی ...
- جونم
گریه اش شدت گرفت
- رُز داری دیونه ام می کنی کجات درد داره کمرت
رُز:خوب میشه برو
- رُز
مامان اومد وگفت : پاشو ببریمش بیمارستان اگه بلایی سرش بیاد چی
رُز : نمی خواد ...
مامان به زور بلندش کردوگفت : من می مونم پیش آرمان وهستی رُز ر...
رُز اشک هاش رو پاک کردوگفت : بخدا خوبم
یاد دیشب افتادم سوالی نگاش کردم مامان رو نگاه کردم واشاره کردم بره متعجب رفت رُز رو بغل کردم وگفتم : نمیشه بگی چی تو دلت می گذره ازمن ناراحتی
رُز : نه ...از خودم ناراحتم ...پشیمونم امیر علی ...
- از چی ...از چی پشیمونی
سرشو گرفت بالا وگفت : پشیمونم گذاشتم زن بگیری فکر اینکه می خواستی پیش اون بخوابی ...
متعجب نگاش کردم اشک هاش رو پاک کردوگفت : من یه احمقم ...رهام راست می گفت تو رو دودستی تقدیم یکی دیگه کردم
- الان پشیمونی ...الان ؟؟؟!!!چرا اینارو دیشب نگفتی
رُز: دیشب که اون پیشت نبود
ازش جدا شدم وگفتم : فقط اذیتم می کنی رُز
رُز : نفهمیدم ...
- چرا فهمیدی سر سفره ای عقد می تونستی یه اشاره کنی ولی خندیدی منتظر یه معجزه بودم الان میگی پشیمونم الان که اون منتظرمه ...خدا لعنتت کنه رُز ...
۲۶.۸k
۱۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.