مرد من چشمی به رنگ کهربا دارد عجیب
مرد من چشمی به رنگ کهربا دارد عجیب
چهره ای سرسخت اما دلربا دارد عجیب
گرچه در ظاهر متین و سر به زیر و ساکت است
باطنی شور آفرین و ناقلا دارد عجیب
تا نگاهم می کند غرق نگاهش می شوم
چشم هایش جذبه ی اهن ربا دارد عجیب
سنگ را با مهربانی های خود زر می کند
در نفس های زلالش کیمیا دارد عجیب
از حدیث عاشقی کوتاه می گوید سخن
چون که در ابراز آن شرم و حیا دارد عجیب
دیگران در بی وفایی شهره ی دنیا شدند
مرد من اندازه ی دنیا وفا دارد عجیب
گرچه میخندد به روی دوستان در طول روز
خلوت شب گریه های بیصدا دارد عجیب
گر نمی بینم نشانِ مهر بر پیشانی اش
در دل غم دیده اش مهر خدا دارد عجیب
چهره ای سرسخت اما دلربا دارد عجیب
گرچه در ظاهر متین و سر به زیر و ساکت است
باطنی شور آفرین و ناقلا دارد عجیب
تا نگاهم می کند غرق نگاهش می شوم
چشم هایش جذبه ی اهن ربا دارد عجیب
سنگ را با مهربانی های خود زر می کند
در نفس های زلالش کیمیا دارد عجیب
از حدیث عاشقی کوتاه می گوید سخن
چون که در ابراز آن شرم و حیا دارد عجیب
دیگران در بی وفایی شهره ی دنیا شدند
مرد من اندازه ی دنیا وفا دارد عجیب
گرچه میخندد به روی دوستان در طول روز
خلوت شب گریه های بیصدا دارد عجیب
گر نمی بینم نشانِ مهر بر پیشانی اش
در دل غم دیده اش مهر خدا دارد عجیب
۱.۵k
۱۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.