فهمیدم دروس حوزوی میخوانه، از مسجد آمدم بیرون. از پیرمردی
فهمیدم دروس حوزوی میخوانه، از مسجد آمدم بیرون. از پیرمردی که رد
میشد سؤال کردم:ببخشید، اسم این مسجد چیه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدی
با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمیکردم ابراهیم طلبه شده باشه.
آنجا روی دیوار حدیثی از پیامبر9 نوشته شده بود: »آسمانها و زمین و
فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش میکنند: علماء ،کسانیکه
1
به دنبال علم هستند و انسانهای با سخاوت«.
شب وقتی از زورخانه بیرون میرفتم گفتم: داش ابرام حوزه میری و به ما
چیزی نمیگی؟
یکدفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهمید دنبالش بودم. خیلی آهسته
گفت:
ِ آدم حیف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه. من طلبه رسمی
نیســتم. همینطوری برای اســتفاده میرم، عصرها هم میرم بازار ولی فع ًال به
کسی حرفی نزن.
تــا زمان پیروزی انقــاب روال کاری ابراهیم به این صــورت بود. پس از
پیروزی انقالب آنقدر مشــغولیتهای ابراهیم زیاد شــد که دیگر به کارهای
قبلی نمیرسید
میشد سؤال کردم:ببخشید، اسم این مسجد چیه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدی
با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمیکردم ابراهیم طلبه شده باشه.
آنجا روی دیوار حدیثی از پیامبر9 نوشته شده بود: »آسمانها و زمین و
فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش میکنند: علماء ،کسانیکه
1
به دنبال علم هستند و انسانهای با سخاوت«.
شب وقتی از زورخانه بیرون میرفتم گفتم: داش ابرام حوزه میری و به ما
چیزی نمیگی؟
یکدفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهمید دنبالش بودم. خیلی آهسته
گفت:
ِ آدم حیف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه. من طلبه رسمی
نیســتم. همینطوری برای اســتفاده میرم، عصرها هم میرم بازار ولی فع ًال به
کسی حرفی نزن.
تــا زمان پیروزی انقــاب روال کاری ابراهیم به این صــورت بود. پس از
پیروزی انقالب آنقدر مشــغولیتهای ابراهیم زیاد شــد که دیگر به کارهای
قبلی نمیرسید
۱.۸k
۲۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.