دست از جدل بردار و با تنهایی ات سر کن
دست از جدل بردار و با تنهاییات سر کن
بغضی که داری بشکن و چشم مرا تر کن
خون گریه کن انگار امشب آخر دنیاست
سرخی چشمت را به زور سرمه کمتر کن
اشکی بریز و تکیه کن بر سردی دیوار
با آرزوی مرگ قدری خستگی درکن
ُ دور خودت را پر کن از آیینه سرتاسر
انبوه تنها بودنت را صد برابر کن
خو کن به تقدیری که عطری آشنا دارد
با خاطراتت شعرهایت را معطر کن
بغضی که داری بشکن و چشم مرا تر کن
خون گریه کن انگار امشب آخر دنیاست
سرخی چشمت را به زور سرمه کمتر کن
اشکی بریز و تکیه کن بر سردی دیوار
با آرزوی مرگ قدری خستگی درکن
ُ دور خودت را پر کن از آیینه سرتاسر
انبوه تنها بودنت را صد برابر کن
خو کن به تقدیری که عطری آشنا دارد
با خاطراتت شعرهایت را معطر کن
۱.۱k
۲۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.