محبوبِ من بر زلفِ خود صد خواب دارد
محبوبِ من بر زلفِ خود صد خواب دارد
هر چینِ آن دیوانِ شعری ناب دارد
ابرویِ غمّازش به صورت چون کماندار
شور و شرر بر چشمِ خود پرتاب دارد
اعجازِ نازش عالمی را کرده مدهوش
چشمانِ خون از بهرِ خود بی خواب دارد
چون پیچکی تابیده در من در تب و تاب
محبوبِ من همچون مَنی بی تاب دارد
اِنکارِ من دارد ولی دستانِ سردش
بر آتشِ جانم مثالِ آب دارد
مویَش پریشان تر زِ احوالاتِ
احوالِ رویَش شیوه ی مهتاب دارد
هر چینِ آن دیوانِ شعری ناب دارد
ابرویِ غمّازش به صورت چون کماندار
شور و شرر بر چشمِ خود پرتاب دارد
اعجازِ نازش عالمی را کرده مدهوش
چشمانِ خون از بهرِ خود بی خواب دارد
چون پیچکی تابیده در من در تب و تاب
محبوبِ من همچون مَنی بی تاب دارد
اِنکارِ من دارد ولی دستانِ سردش
بر آتشِ جانم مثالِ آب دارد
مویَش پریشان تر زِ احوالاتِ
احوالِ رویَش شیوه ی مهتاب دارد
۱.۵k
۱۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.