🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۱۱ -این باعث افتخاره بنده اس

🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۱۱ #-این باعث افتخاره بنده است که بازم بخوام برای خانواده ای ستوده کاری انجام بدم.
-خیلی ازتون ممنونم،
-خواهش کی تشریف بیارم؟
-اگه میشه فردا.
-چرانشه من فرداسرساعت ۸اونجام
-بازم ممنونم ازشما،
-کاری نمیکنم، امردیگه ای باشه درخدمتیم،
-نه، شمالطف دارین،
-خواهش ،پس تافرداخدانگهدارتون،
-خدانگهدار...گوشی رو قطع کردمو بازم شماره ای عرفان رو گرفتم،
اینبارم ردتماس زد..
-پسره دیونه است بخدا..داخل اتاقم شدم، کتابامو جلوم ریختم و شروع به کتاب خوندن کردم،



(عرفان)
باید از رویافاصله میگرفتم حالا که براش ارزش چندانی نداشتم ومهم تر از همه نامزد داداشم بود، همیشه رفاقتم باامیرروبخاطر رویافراموش میکردم..اما دیگه نمیخواستم به داداشم خیانت کنم .میخواستم بشم عرفان قبلی همون عرفانی که جز دوست دختربازیش هیچی از عشق وعاشقی حالیش نبود..چشمامو روی هم گذاشتم اونقدر خسته بودم که دیگه جایی برای فکر کردن نمونده بود...باصدای زنگ موبایلم جستی زدم نگاهی به صفحش انداختم لبخندی کنج لبم جاخوش کردخواستم اتصالو برقرار کنم امابایادآوریی تصمیمی که گرفته بودم منصرف شدم گوشی رو زدم روبی صداودوباره خوابیدم...
-نویسنده:S.m.a.E