مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد
مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد
ساعت 11 شب بود که صدای پیام اومد نمیدونم چرا دلم میخاس اون پسره باشه اما پیام ایرانسل بود من چقد احمق بودم چرا باید چنین پسری بهم اس بده من دختری با چهره معمولی بودم با صورت کک مکی که با کرم مپوشاندمش و همیشه عذاب میکشیدم نمیدونم ساعت چند بود که خابم برد صبح بیدار شدم و گوشیمو چک کردم ی شماره ناشناس پیام داده بود و زنگ زده بود پیامو با عجله باز کردم سلام منم حامد همون مزاحم تو خیابون خخخخ بیداری؟
پیام مال دیشب بود من جوابشو دادم
_سلام مزاحم الان بیدار شدم
پیامو ارسال کردم ک دیدم گوشیم زنگ خورد سریع جواب دادم احوالپرسی کردیم و اون خودشو اینجوری معرفی کرد من حامدم 28 ساله خونمون سعادت اباده و طلا فروشی دارم
نمیدونم چرا روم نشد بگم مال پایین شهرم و اولین دروغ بهش گفتم منم رویام 21 سالمه خونمون تجریش و دانشجوام
و آشنایی ما شروع شد با دروغهای من ک هر روز بیشتر میشد اون اصرار داشت برم ببینمش ولی من میترسیدم با خودم میگفتم پسر بالا شهریه نکنه بلایی سرم در بیاره و...
نمیدونم چرا اینقد فکرای عجیب و غریب میکردم #داستان #رمان #سرگذشت
ساعت 11 شب بود که صدای پیام اومد نمیدونم چرا دلم میخاس اون پسره باشه اما پیام ایرانسل بود من چقد احمق بودم چرا باید چنین پسری بهم اس بده من دختری با چهره معمولی بودم با صورت کک مکی که با کرم مپوشاندمش و همیشه عذاب میکشیدم نمیدونم ساعت چند بود که خابم برد صبح بیدار شدم و گوشیمو چک کردم ی شماره ناشناس پیام داده بود و زنگ زده بود پیامو با عجله باز کردم سلام منم حامد همون مزاحم تو خیابون خخخخ بیداری؟
پیام مال دیشب بود من جوابشو دادم
_سلام مزاحم الان بیدار شدم
پیامو ارسال کردم ک دیدم گوشیم زنگ خورد سریع جواب دادم احوالپرسی کردیم و اون خودشو اینجوری معرفی کرد من حامدم 28 ساله خونمون سعادت اباده و طلا فروشی دارم
نمیدونم چرا روم نشد بگم مال پایین شهرم و اولین دروغ بهش گفتم منم رویام 21 سالمه خونمون تجریش و دانشجوام
و آشنایی ما شروع شد با دروغهای من ک هر روز بیشتر میشد اون اصرار داشت برم ببینمش ولی من میترسیدم با خودم میگفتم پسر بالا شهریه نکنه بلایی سرم در بیاره و...
نمیدونم چرا اینقد فکرای عجیب و غریب میکردم #داستان #رمان #سرگذشت
۳۳.۸k
۱۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.