آسمان را داد، اما بالهایم را گرفت
آسمان را داد، اما بالهایم را گرفت
تا هوایی اش شدم حال و هوایم را گرفت
توی آغوشش پناهم داده بود اما شبی
یکنفر آمد،مرا پر داد و جایم راگرفت
رو گرفت ازمن که مرگم را به چشمم آورد
آن که از چشمان خود یک شب شفایم را گرفت
در نمازم هم نبودم لحظه ای غافل از او
قبله ام شد،آخرش از من خدایم را گرفت
راه بغضم باز بود از گریههای گاهگاه
بهت آمد جای بغض و گریههایم را گرفت
من صدایش میزدم هرجا که تنها میشدم
بختکی بر قلبم افتادو صدایم را گرفت...
تا هوایی اش شدم حال و هوایم را گرفت
توی آغوشش پناهم داده بود اما شبی
یکنفر آمد،مرا پر داد و جایم راگرفت
رو گرفت ازمن که مرگم را به چشمم آورد
آن که از چشمان خود یک شب شفایم را گرفت
در نمازم هم نبودم لحظه ای غافل از او
قبله ام شد،آخرش از من خدایم را گرفت
راه بغضم باز بود از گریههای گاهگاه
بهت آمد جای بغض و گریههایم را گرفت
من صدایش میزدم هرجا که تنها میشدم
بختکی بر قلبم افتادو صدایم را گرفت...
۹.۹k
۱۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.