یکی فامیلش "خبردار" بوده میره سربازی، هروقت فرمانده میگفت
یکی فامیلش "خبردار" بوده میره سربازی، هروقت فرمانده میگفت خبردار یارو دست بلند میکرد میگفت حاضرقربان، فرمانده هم بهش میگفت احمق با تو نبودم یعنی صاف بایست،یه روز یک هیأت نظامی قرار شد بیان بازدید، فرمانده پیش خودش فکر کرد که این سربازه آبروشو میبره به همین خاطر بهش یک ماه مرخصی داد، وقتی هیأت بازدیدکننده اومدندفرمانده بلند گفت : خبردار، همه سربازا داد زدند : رفته مرخصی قربان!!!!
۵۸۵
۰۲ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.