عمارت ابر پارت۱۴
#عمارت_ابر #پارت۱۴
جنی متعجب بهش خیره بود اولین باری بود که میدید خان داداشش داره همچین چیزیی رو میگه پدرشون نگاهی به جیسو انداخت و لبخندی زد
سرشو به معنی مثبت بودن تکون داد
لیسا:میگم دایی گندهه
نیه بزرگ:نیه لیسا درست برخورد کن
لیسا و بکهیونگ همزمان باد بزناشون باز کردن چیزی نگفتن یعنی از ترس جرأت نداشتن(بوخدا منم بودم با اون هیکلی که دایی گنده داره حرف نمیزدم)
جیسو کف دستاش عرق کرده بود هوف کرد رفت کنار آیون وایستاد
تهیونگ:خوب خودت رو کامل معرفی کن تا اگه هر کدوم از خاندان ها خواستن از تو حمایت کنن!
جیسو خفه خون گرفته بود حرفاشون رو نمیفهمید
آیون که انگار مشکلش رو فهمیده باشه
بهش آروم گفت
آیون:منظورشون اینه که تو عضو اون خاندان بشی
جیسو لبخندیی زد که فهمیده منظورشون چیه برایی همین دهن باز کرد
جیسو:من وی جیسو هستم پدرم وی لینگ و مادرم بیاتریستک ریکا بود که متأسفانه زمانی که ده سالم بود تویی یک سانه هوایی از دستشون دادم همین چیز دیگه ایی ندارم بگم
انگار با گفتن این کلمات خودش رو داشت تیکه تیکه میکرد
که فرمانده جیانگ بلند شد و دستش رو به عنوان داوطلب بالا گرفت همزمان با اون دست خاندان خود گوسو بالا رفت آیون از کار یونگ متعجب بود
آیون:برادر چرا برادر یونگ این رفتار کرد
تهیونگ:درکش برایی منم سخته
لیسا بازویی داییش رو چسبید
لیسا:دایی توام داوطلب شووو دیگه
نیه بزرگ:دوتا از خاندان هایی که مشهور تر ازهمه هستن داوطلب شدن دور از ادب و شخصیت ماست
خپته:خوب اینطور معلومه مجبور به رأی گیریی هستیم کدوم خاندان اینکار انجام بده
جیسو دستاش تویی هم دیگه پیچ و تاب میداد که یهو ناخونش دستش فرو شد تویی گوشته اش و خونریزی کرد اما به خاطر استرسش هیچ نمی فهمید
آیون به لباس جیسو نگاه میکرد که دید قرمز داره میشه به پایین تر میرسه
بلند شدش و به تهیونگ گفت کجا میره دستایی جیسورو گرفت بع سمت اتاق مخصوص خودش برد نشوندش رویی تخت شمشیرش رو گذاشت تو جایگاه مخصوصش با پارچه چندگیاه دارویی برگشت
جیسو:ممنونم
چیزی نگفت عادت کرده بود به سکوت
دست جیسو رو بست و.نشست کنارش
جیسو حرفی نمیزد اولین باری بود که جلویی یه دختر خلع سلاح شده بود
آیون:فک میکردم پر شرو شورتر باشی اگه از خاندان پی باشی
جیسو:نمیدونم شاید تاثیرات عوض شدن دنیام باشه اما من همیشه آتیش پاره بقیه بودم هیچ وقت غمگین نبودم
آیون:بلند شو بریم نتایج رأی گیر رو اعلام میکنن
جیسو:اگه نخوام مال کسی یا خاندانی باشم چی
آیون:اون دیگه به خودت ربط داره #اسکندر #آیسان_رومخ
جنی متعجب بهش خیره بود اولین باری بود که میدید خان داداشش داره همچین چیزیی رو میگه پدرشون نگاهی به جیسو انداخت و لبخندی زد
سرشو به معنی مثبت بودن تکون داد
لیسا:میگم دایی گندهه
نیه بزرگ:نیه لیسا درست برخورد کن
لیسا و بکهیونگ همزمان باد بزناشون باز کردن چیزی نگفتن یعنی از ترس جرأت نداشتن(بوخدا منم بودم با اون هیکلی که دایی گنده داره حرف نمیزدم)
جیسو کف دستاش عرق کرده بود هوف کرد رفت کنار آیون وایستاد
تهیونگ:خوب خودت رو کامل معرفی کن تا اگه هر کدوم از خاندان ها خواستن از تو حمایت کنن!
جیسو خفه خون گرفته بود حرفاشون رو نمیفهمید
آیون که انگار مشکلش رو فهمیده باشه
بهش آروم گفت
آیون:منظورشون اینه که تو عضو اون خاندان بشی
جیسو لبخندیی زد که فهمیده منظورشون چیه برایی همین دهن باز کرد
جیسو:من وی جیسو هستم پدرم وی لینگ و مادرم بیاتریستک ریکا بود که متأسفانه زمانی که ده سالم بود تویی یک سانه هوایی از دستشون دادم همین چیز دیگه ایی ندارم بگم
انگار با گفتن این کلمات خودش رو داشت تیکه تیکه میکرد
که فرمانده جیانگ بلند شد و دستش رو به عنوان داوطلب بالا گرفت همزمان با اون دست خاندان خود گوسو بالا رفت آیون از کار یونگ متعجب بود
آیون:برادر چرا برادر یونگ این رفتار کرد
تهیونگ:درکش برایی منم سخته
لیسا بازویی داییش رو چسبید
لیسا:دایی توام داوطلب شووو دیگه
نیه بزرگ:دوتا از خاندان هایی که مشهور تر ازهمه هستن داوطلب شدن دور از ادب و شخصیت ماست
خپته:خوب اینطور معلومه مجبور به رأی گیریی هستیم کدوم خاندان اینکار انجام بده
جیسو دستاش تویی هم دیگه پیچ و تاب میداد که یهو ناخونش دستش فرو شد تویی گوشته اش و خونریزی کرد اما به خاطر استرسش هیچ نمی فهمید
آیون به لباس جیسو نگاه میکرد که دید قرمز داره میشه به پایین تر میرسه
بلند شدش و به تهیونگ گفت کجا میره دستایی جیسورو گرفت بع سمت اتاق مخصوص خودش برد نشوندش رویی تخت شمشیرش رو گذاشت تو جایگاه مخصوصش با پارچه چندگیاه دارویی برگشت
جیسو:ممنونم
چیزی نگفت عادت کرده بود به سکوت
دست جیسو رو بست و.نشست کنارش
جیسو حرفی نمیزد اولین باری بود که جلویی یه دختر خلع سلاح شده بود
آیون:فک میکردم پر شرو شورتر باشی اگه از خاندان پی باشی
جیسو:نمیدونم شاید تاثیرات عوض شدن دنیام باشه اما من همیشه آتیش پاره بقیه بودم هیچ وقت غمگین نبودم
آیون:بلند شو بریم نتایج رأی گیر رو اعلام میکنن
جیسو:اگه نخوام مال کسی یا خاندانی باشم چی
آیون:اون دیگه به خودت ربط داره #اسکندر #آیسان_رومخ
۵.۹k
۰۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.