دروغ چرا امشب بدطور دلم گرفته بوداونقدر شدید دلم گرفته بو

دروغ چرا امشب بدطور دلم گرفته بوداونقدر شدید دلم گرفته بود که هرکارز میخواستم بکنم نمیتونستم
با هزارتا حرف زدن به خودم راضی شدم که شمارشو بگیرم و با هزارتا خجالت و حرف رکیک بخودم تماس گرفتم
بوق اول که خورد گفتم الان جواب میده بعد چه بهونه ای بیارم که بهش بگم دلمتنگ شده براش توهمین فکر بودم که بوق اخرم خورد و گوشی قط شد
اونجا بخودم حق دادم که لیاقتت همین ادمها و همین فوشها بود که به خودت دادی
اخه احمق کی تو فکر توه که بخواد حتی جواب تماست بده چقدر اخه نفهمی که هیچ وقت نتونستی درک کنی زمونه عوص شده ادمهای احمق مثل من کم گیر میاد
خلاصه بدطور ناراحت شدم صدبرابر بدتر دلم گرفت
همش میگفتم اخه چرا ادمها اینقد حقیر شدن که بحرمت گذشتشونم که شده یه احوالی از هم بگیرن
ما ادمهای ساده فکر میککیم همه مثل خودمونن ولی حقیقت چیز دیگه ای هست
نمیدونم چرا باید بدباشی ناخالصی داشته باشی اهل دروغ دور زدن باشی که بخوانت
خلاصه امشب بدطور خرابم خدایا خودت درست کن حال بندتو