گیسو کمند part'14
گیسو کمند #part'14
-منو بزار زمین تروخدااا ولم کن اهااای کمکم کنید این ی روانیع
ک پرستارا خاصن بسمتون بیاد ک لئون یچزی بترکی گف ک پرستارا عقب رفتن و سری از تاسف تکون دادن
چیشد داشتم گریه میکردم و التماسش میکردم تا بزارع برم ک در ماشینو عقبو ی بادیگارد غول هیکل باز کرد ک پرتم کرد عقب و خودش سوار شد و ریموتو زد -لئون ازت خاهش میکنم بزار برم ب هیچ کس چیزی نمیگم خاهش میکنم همچنان با اخم داشت رانندگی میکرد ک گوشیشو از جیبش در اورد و ی ویدویی پلی کرد گیج و منگ اشکامو پاک کردم ک جلو دیدمو میگرف چی امکان ندارع چطور ممکنه اخه کی الاله بود ک ب طناب و صندلی اهنی بسته بودنش خداایا+کمند ببین ب والای علی من چیزی جز پول و تجارت برام مهم نی و جلوی هرگرگی ایستادم ولی تو اگه بخاصته ی من عملی نکنی قول نمیدم ک خاهرت سالم برسه خونه ترسیده با تته پته گفتم :باشه باشه هرچی تو بگی خاهش میکنم خاهش میکنم بزار خاهرم برع اون گناهی ندارع فقط۱۳سالشه الان ترسیدع
و گوشیو گڋاش تو جیبش و سرعت ماشینو بیشتر کرد گفتم:بزار برع من هسم باشع هرکاری بگی میکنم ..ولی بزار برع سالم
ک با اخم و صدای سرد زمختش گفت:من همیشه انقدر مهربون نیسم ..ولی اگ فق یکبار دیگه فکر فرار بڋهن پوکت برسه سه سوته خاهرتو میفرسم اون دنیا خاهرت ک مص اب خوردنع کل خاندانتو باید کاری ک میگم بکنی فهمیدی ؟
با ترس گفتم :عاره عاره دیگ فرار نمیکنم و هرکاری بگی میکنم ولی با خانوادم کاری نداشته باش
ک سری تکون دادو گف ؛خبه و با باز شدن دروازع بزرگی با دوربینای امنیتی و بادیگاردا وارد ویلاش شدیم ویلا ک چ عرض کنم قصر بود بخورع تو سرش عقده ای
-پیادع شو
زود پیادع شدم و دونبالش راه افتادم اگ منو تهدید نمیکرد واقعن الان گشته بودمش یا خودمو کشته بودم هه فک میکنه میتونه بهم زور بگه عارع کمند خودتو با این حرفا اروم کن ندیدی چ حیوونیه هیچ چیز از پول براش مهم تر نیس
ناراحت و با اخم دونبالش راه افتادم خیلی گرسنم بود ک منو بسمت اشپزخونه هدایت کردو گف من میرم دوش بگیرمو لباسامو عوص کنم برو یچیز بخور ضعف نکنی میام همه چیو برات توضیح میدم
ک از خدا خاسته پریدم اشپزخونه و یخچالو باز کردم هرچی بود از یکیش تو بشقاب گذاشتم و مص..شروع کردم بخوردن انگار ی صد صالی چیزی نخوردع بودم
ک یهو لقمه تو گلوم گیر کرد و ی بطری اب با نوشته هاس انگلیسی بود ک همشو صر کشیدم ک تا استخونم سوخت حالا بالا نیار ک بیار هعی سرفه میکردم و حالم بهم میخوردع ایم چ کوفتی بود اه اه انگار زهر بود الان وخته ک بمیرم دهنمو چن بار با اب قلقله دادم ک با خنده لئون تو جام خشک شدم برگشتم طرفش بطری تو دستش بود و از خندع ریسه میرفک ه ی چشم غرع رفمو گفم ؛خنده ندارع اشتباهیدخوردم شما هم لطف کنین ...
-منو بزار زمین تروخدااا ولم کن اهااای کمکم کنید این ی روانیع
ک پرستارا خاصن بسمتون بیاد ک لئون یچزی بترکی گف ک پرستارا عقب رفتن و سری از تاسف تکون دادن
چیشد داشتم گریه میکردم و التماسش میکردم تا بزارع برم ک در ماشینو عقبو ی بادیگارد غول هیکل باز کرد ک پرتم کرد عقب و خودش سوار شد و ریموتو زد -لئون ازت خاهش میکنم بزار برم ب هیچ کس چیزی نمیگم خاهش میکنم همچنان با اخم داشت رانندگی میکرد ک گوشیشو از جیبش در اورد و ی ویدویی پلی کرد گیج و منگ اشکامو پاک کردم ک جلو دیدمو میگرف چی امکان ندارع چطور ممکنه اخه کی الاله بود ک ب طناب و صندلی اهنی بسته بودنش خداایا+کمند ببین ب والای علی من چیزی جز پول و تجارت برام مهم نی و جلوی هرگرگی ایستادم ولی تو اگه بخاصته ی من عملی نکنی قول نمیدم ک خاهرت سالم برسه خونه ترسیده با تته پته گفتم :باشه باشه هرچی تو بگی خاهش میکنم خاهش میکنم بزار خاهرم برع اون گناهی ندارع فقط۱۳سالشه الان ترسیدع
و گوشیو گڋاش تو جیبش و سرعت ماشینو بیشتر کرد گفتم:بزار برع من هسم باشع هرکاری بگی میکنم ..ولی بزار برع سالم
ک با اخم و صدای سرد زمختش گفت:من همیشه انقدر مهربون نیسم ..ولی اگ فق یکبار دیگه فکر فرار بڋهن پوکت برسه سه سوته خاهرتو میفرسم اون دنیا خاهرت ک مص اب خوردنع کل خاندانتو باید کاری ک میگم بکنی فهمیدی ؟
با ترس گفتم :عاره عاره دیگ فرار نمیکنم و هرکاری بگی میکنم ولی با خانوادم کاری نداشته باش
ک سری تکون دادو گف ؛خبه و با باز شدن دروازع بزرگی با دوربینای امنیتی و بادیگاردا وارد ویلاش شدیم ویلا ک چ عرض کنم قصر بود بخورع تو سرش عقده ای
-پیادع شو
زود پیادع شدم و دونبالش راه افتادم اگ منو تهدید نمیکرد واقعن الان گشته بودمش یا خودمو کشته بودم هه فک میکنه میتونه بهم زور بگه عارع کمند خودتو با این حرفا اروم کن ندیدی چ حیوونیه هیچ چیز از پول براش مهم تر نیس
ناراحت و با اخم دونبالش راه افتادم خیلی گرسنم بود ک منو بسمت اشپزخونه هدایت کردو گف من میرم دوش بگیرمو لباسامو عوص کنم برو یچیز بخور ضعف نکنی میام همه چیو برات توضیح میدم
ک از خدا خاسته پریدم اشپزخونه و یخچالو باز کردم هرچی بود از یکیش تو بشقاب گذاشتم و مص..شروع کردم بخوردن انگار ی صد صالی چیزی نخوردع بودم
ک یهو لقمه تو گلوم گیر کرد و ی بطری اب با نوشته هاس انگلیسی بود ک همشو صر کشیدم ک تا استخونم سوخت حالا بالا نیار ک بیار هعی سرفه میکردم و حالم بهم میخوردع ایم چ کوفتی بود اه اه انگار زهر بود الان وخته ک بمیرم دهنمو چن بار با اب قلقله دادم ک با خنده لئون تو جام خشک شدم برگشتم طرفش بطری تو دستش بود و از خندع ریسه میرفک ه ی چشم غرع رفمو گفم ؛خنده ندارع اشتباهیدخوردم شما هم لطف کنین ...
۱۳.۲k
۲۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.