هرچی من بگمه پارت بیست و یکم
#هرچی من بگمه #پارت بیست و یکم
از زبون #رویا
لوهان رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقم من که تو اتاقم بودم😑هنوز با لباس مهمونی بودم رفتم دستشویی ارایشم رو پاک کردم به هزار مثیبت بعد رفتم بیرون لباسم رو میخواستم در بیارم اما دستم به زیپش نمیرسید با هزارتا خجالت لولو رو صدا زدم🤦♀(منحرفا😑)با دادم پرید تو اتاق از خدا خواسته بود انگار پشت در بود گفتم
-نمیتونم زیپ لباسمو باز کنم😕
اومد سمتم زیپ لباسم رو باز کرد و رفت بیرون خدارشکر دوس پسرم منحرف نیس لباسم رو عوض کردم رفتم سراغ کمدم یه لباس خواب خرسی که خودم دوسش داشتم پوشیدم وای چه ناز شدم من لباس مهمونی رو به چوغلباسی اویزون کردم و بعد رفتم تو بالکن نشستم خیلی هوای خوبی بود
دوساعت بعد......
از زبون #سیلدا
دوتا ماشین غیب شده بود یهون گفت
سهون:من ماشینمو دادم رویا بره خونه گفت حالش خوب نی
سوهو:حتما لوهانم با ماشین خودش رفته خونه
خاک برسرشون زنگ زدم به ایناز
مکالمه
-سلام
ایناز:سلام
-میگم بچهها ماشینا رو بردن خونه ما الان اینجا دم در موندیم
ایناز:🤦♀😂🤣
-هر هر هر توبری
ایناز:ما الان میرسیم خونه بعد با ماشینا میایم دنبالتون
یکربع بعد......
از زبون #معصومه
وای چه سرده زن ذلیل شید مردم از سرما همینجوری داشتم به خودم میلرزیدم کسی هم عین خیالش نبود سعی کردم نلرزم که یه کت اومد رو شونه هام برگشتم دیدم تهیونگ از بیتیاسه وای خدا ابن خودشه من باورم نمیشه😭تهیونگ بایسم الان به من کتشو داد😱وای خدا بعد نیم ساعت بالاخره ایناز و حوری اومدن کت تهیونگ و پسش دادم ولی عجب ذوقی کردما رفتیم به سمت خونه
ادامه دارد☺️
از زبون #رویا
لوهان رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقم من که تو اتاقم بودم😑هنوز با لباس مهمونی بودم رفتم دستشویی ارایشم رو پاک کردم به هزار مثیبت بعد رفتم بیرون لباسم رو میخواستم در بیارم اما دستم به زیپش نمیرسید با هزارتا خجالت لولو رو صدا زدم🤦♀(منحرفا😑)با دادم پرید تو اتاق از خدا خواسته بود انگار پشت در بود گفتم
-نمیتونم زیپ لباسمو باز کنم😕
اومد سمتم زیپ لباسم رو باز کرد و رفت بیرون خدارشکر دوس پسرم منحرف نیس لباسم رو عوض کردم رفتم سراغ کمدم یه لباس خواب خرسی که خودم دوسش داشتم پوشیدم وای چه ناز شدم من لباس مهمونی رو به چوغلباسی اویزون کردم و بعد رفتم تو بالکن نشستم خیلی هوای خوبی بود
دوساعت بعد......
از زبون #سیلدا
دوتا ماشین غیب شده بود یهون گفت
سهون:من ماشینمو دادم رویا بره خونه گفت حالش خوب نی
سوهو:حتما لوهانم با ماشین خودش رفته خونه
خاک برسرشون زنگ زدم به ایناز
مکالمه
-سلام
ایناز:سلام
-میگم بچهها ماشینا رو بردن خونه ما الان اینجا دم در موندیم
ایناز:🤦♀😂🤣
-هر هر هر توبری
ایناز:ما الان میرسیم خونه بعد با ماشینا میایم دنبالتون
یکربع بعد......
از زبون #معصومه
وای چه سرده زن ذلیل شید مردم از سرما همینجوری داشتم به خودم میلرزیدم کسی هم عین خیالش نبود سعی کردم نلرزم که یه کت اومد رو شونه هام برگشتم دیدم تهیونگ از بیتیاسه وای خدا ابن خودشه من باورم نمیشه😭تهیونگ بایسم الان به من کتشو داد😱وای خدا بعد نیم ساعت بالاخره ایناز و حوری اومدن کت تهیونگ و پسش دادم ولی عجب ذوقی کردما رفتیم به سمت خونه
ادامه دارد☺️
۱۲.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.