اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم ...
اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم ...
اومدم معذرت خواهی کنم
هی میگفت:علی جان تویی؟
هی میگفتم ببخشید مادر جان اشتباه گرفتم!
باز میگفت عباس جان تویی مادر؟
میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید ...
اسم سوم راکه گفت دلم شکست!
گفتم آره مادر جون،زنگ زدم احوالتون رو بپرسم!
آنقدر ذوق کرد که چشمام خیس شد ...
چه مادر ها و پدرها
مادربزرگ هاو پدربزرگ هایی
که چشم انتظار یه تماس کوچولو
ازماهستن!
توی این روزا ازشون دریغ نکنیم...
یه سراغی ازشون بگیریم
_سلامتی همشون ...
🄱🄰🄷🄰🅁
اومدم معذرت خواهی کنم
هی میگفت:علی جان تویی؟
هی میگفتم ببخشید مادر جان اشتباه گرفتم!
باز میگفت عباس جان تویی مادر؟
میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید ...
اسم سوم راکه گفت دلم شکست!
گفتم آره مادر جون،زنگ زدم احوالتون رو بپرسم!
آنقدر ذوق کرد که چشمام خیس شد ...
چه مادر ها و پدرها
مادربزرگ هاو پدربزرگ هایی
که چشم انتظار یه تماس کوچولو
ازماهستن!
توی این روزا ازشون دریغ نکنیم...
یه سراغی ازشون بگیریم
_سلامتی همشون ...
🄱🄰🄷🄰🅁
۷.۹k
۱۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.