هرگز مرا به چاره ی دل دسترس نبود
هرگز مرا به چارهی دل دسترس نبود
بیچارهتر ز من به جهان هیچکس نبود
آندم که درد هجرِ توام ساخت ناتوان
دردا که بر هلاک خودم دسترس نبود
خنجر کشیده بر سر من آمدی؛ مگر
بهر هلاک من، غم هجر تو بس نبود؟!
دامان لطف، بر سر هر خَس کِشی چو گل
خواریکشِ فراق تو کمتر ز خس نبود
هرگز نرفت عاشق حیران ز پیش تو
کز حسرت تو، دیدهی او باز پس نبود
ویرانهی تو نیست "بنایی"! مقام یار
هرگز همای سِدره، مقیم قفس نبود...
بیچارهتر ز من به جهان هیچکس نبود
آندم که درد هجرِ توام ساخت ناتوان
دردا که بر هلاک خودم دسترس نبود
خنجر کشیده بر سر من آمدی؛ مگر
بهر هلاک من، غم هجر تو بس نبود؟!
دامان لطف، بر سر هر خَس کِشی چو گل
خواریکشِ فراق تو کمتر ز خس نبود
هرگز نرفت عاشق حیران ز پیش تو
کز حسرت تو، دیدهی او باز پس نبود
ویرانهی تو نیست "بنایی"! مقام یار
هرگز همای سِدره، مقیم قفس نبود...
۶.۲k
۲۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.