پارت ۳:
پارت ۳:
با قشنگ دلبری میکردیم ما همه چشم رنگی و اندام کشیده و پوست سفید بودیم ؛چون پدرامون سفید و خوشگل بودند.
ما از پدر و مادرامون خداحافظی کردیم و راهی فرودگاه شدیم و بعد از نیم ساعت معطلی بالاخره سوار هواپیما شدیم، و ۱۵ساعت توی راه بودیم و هنوز باور نمی کردیم داریم می ریم کره. و رسیدیم و انقدر خسته بودیم رسیدیم خونمون،این خونمونو پدرم خریده بود. وارد شدیم خیلی خوشگل بود حیاطش حیاط نبود باغ بود 🙂وسط حیاط یه حوض بود که فواره های آب از اون پایین می ریخت و همه جا پر از گل و درخت و گیاه خیلی باحال بود نمی دونستیم که کره هم همچین خونه هایی داره ( پس چی که داره نه فکر کردی ایران از اینا داره دیگه فکر نکن😋😋)
با قشنگ دلبری میکردیم ما همه چشم رنگی و اندام کشیده و پوست سفید بودیم ؛چون پدرامون سفید و خوشگل بودند.
ما از پدر و مادرامون خداحافظی کردیم و راهی فرودگاه شدیم و بعد از نیم ساعت معطلی بالاخره سوار هواپیما شدیم، و ۱۵ساعت توی راه بودیم و هنوز باور نمی کردیم داریم می ریم کره. و رسیدیم و انقدر خسته بودیم رسیدیم خونمون،این خونمونو پدرم خریده بود. وارد شدیم خیلی خوشگل بود حیاطش حیاط نبود باغ بود 🙂وسط حیاط یه حوض بود که فواره های آب از اون پایین می ریخت و همه جا پر از گل و درخت و گیاه خیلی باحال بود نمی دونستیم که کره هم همچین خونه هایی داره ( پس چی که داره نه فکر کردی ایران از اینا داره دیگه فکر نکن😋😋)
۵.۸k
۳۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.