ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
P:5
(ات ویو)
چند دقه منتظرش شدم که بیاد....... بعد چن مین اومد سوار شدم
ات:س...سلام
جی کی:سلام (سرد)
راه افتاد به سمت پاساژ
☆☆☆☆☆☆
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل پاساژ واردیه مزون شدیم و چندتا لباس پروف کردم از یکیش خوشم اومد اون رو گفتم برام آماده کنن تا بریم کت و شلوار جونگکوک هم بگیریم بعد گشتن تو چندتا مغازه وارد یه مغازه شدیم جونگکوک هم رفت چندتا کت شلوار انتخاب کردو پروف کرد خیلی جذاب شده بود امابه روی خودم نیوردم کت شلوار جونگکوک هم گرفتیم رفتیم تا لباس من رو هم تحویل بگیریم
ات:عام ببخشید لباس من امادس ببرم
ف:ارع عزیزم چن دقیقه صبر کن برات بیارم
.......
ف:بفرمایید
ات:ممنونم
پولشو حساب کردیم رفتیم به سمت ماشین تا حرکت کنیم و منو ببره خونمون
توی راه حرفی ردو بدل نشد جونگکوک خیلی سرد بود و مطمعا بودم از این ازدواج راضی نیستو من فقط زوق دارم
☆☆☆☆☆☆☆
بعد چن مین رسیدیم در خونمون و پیاده شدم
ات:عام خداحافظ
جونگکوک:(بهش جوابی نداد حرکت کرد رفت)
رفتم داخل خونه مامانم اینا داشتن غذا میخوردند منم رفتم لباس هامو عوض کردم اومدم نشستم سر میز شروع کردم به خوردن
☆☆☆☆☆☆☆
تقریبا ساعت ۳ بود که رفتم روی مبلی که جلوی تلوزیون بود نشستم گوشیمو وصل کردم به تلوزیون و چند قسمت از سریال مورد علاقمو دیدم
☆☆☆☆☆☆
هوف چقد خسته شدمم برم داخل اتاقم یه دوش بگیرم
رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم نشستم روبروی میز آرایشم روتین پوستم رو انجام دادم
ساعت ۷ نیم بود که یونا بهم زنگ زد
(مکالمه)
یونا:سلامم شرک قشنگممم
ات:سیلامممم خررر جوننممم
یونا:توله صگگ فردا ساعت ۶ میخواییم بریم بار میای؟
ات:عاره فقط با کیا؟
یونا:لیا مین سو
ات:باشه پس فر ا ساعت ۶ میبینمتون
یونا:اوهوم خودافص
(پایان مکالمه)
یکم داخل گوشیم گشتم که ساعت ۸ شد بالاخره رفتم پایین شامم رو خوردم اومدم بالا داخل اتاقم رفتم سمت کمد لباسیم که برای بار چی بپوشمم
عام این نه اینم که نه اینم نهه عا این خوبه
یه کراپ بافت صورتی با یه دامن سفید با راه راه هایی صورتی.
سه خمیازه کشیدم و لباس خوابمو پوشیدم دوباره رفتم داخل گوشیم چشام گرم شد و خوابم برد
☆☆☆☆☆☆☆☆
امید وارم خوشتون بیاد🎀
شرط
فالور : ۱۳۰
کامنت : ۵۰
لایک : ۳۵
P:5
(ات ویو)
چند دقه منتظرش شدم که بیاد....... بعد چن مین اومد سوار شدم
ات:س...سلام
جی کی:سلام (سرد)
راه افتاد به سمت پاساژ
☆☆☆☆☆☆
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل پاساژ واردیه مزون شدیم و چندتا لباس پروف کردم از یکیش خوشم اومد اون رو گفتم برام آماده کنن تا بریم کت و شلوار جونگکوک هم بگیریم بعد گشتن تو چندتا مغازه وارد یه مغازه شدیم جونگکوک هم رفت چندتا کت شلوار انتخاب کردو پروف کرد خیلی جذاب شده بود امابه روی خودم نیوردم کت شلوار جونگکوک هم گرفتیم رفتیم تا لباس من رو هم تحویل بگیریم
ات:عام ببخشید لباس من امادس ببرم
ف:ارع عزیزم چن دقیقه صبر کن برات بیارم
.......
ف:بفرمایید
ات:ممنونم
پولشو حساب کردیم رفتیم به سمت ماشین تا حرکت کنیم و منو ببره خونمون
توی راه حرفی ردو بدل نشد جونگکوک خیلی سرد بود و مطمعا بودم از این ازدواج راضی نیستو من فقط زوق دارم
☆☆☆☆☆☆☆
بعد چن مین رسیدیم در خونمون و پیاده شدم
ات:عام خداحافظ
جونگکوک:(بهش جوابی نداد حرکت کرد رفت)
رفتم داخل خونه مامانم اینا داشتن غذا میخوردند منم رفتم لباس هامو عوض کردم اومدم نشستم سر میز شروع کردم به خوردن
☆☆☆☆☆☆☆
تقریبا ساعت ۳ بود که رفتم روی مبلی که جلوی تلوزیون بود نشستم گوشیمو وصل کردم به تلوزیون و چند قسمت از سریال مورد علاقمو دیدم
☆☆☆☆☆☆
هوف چقد خسته شدمم برم داخل اتاقم یه دوش بگیرم
رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم نشستم روبروی میز آرایشم روتین پوستم رو انجام دادم
ساعت ۷ نیم بود که یونا بهم زنگ زد
(مکالمه)
یونا:سلامم شرک قشنگممم
ات:سیلامممم خررر جوننممم
یونا:توله صگگ فردا ساعت ۶ میخواییم بریم بار میای؟
ات:عاره فقط با کیا؟
یونا:لیا مین سو
ات:باشه پس فر ا ساعت ۶ میبینمتون
یونا:اوهوم خودافص
(پایان مکالمه)
یکم داخل گوشیم گشتم که ساعت ۸ شد بالاخره رفتم پایین شامم رو خوردم اومدم بالا داخل اتاقم رفتم سمت کمد لباسیم که برای بار چی بپوشمم
عام این نه اینم که نه اینم نهه عا این خوبه
یه کراپ بافت صورتی با یه دامن سفید با راه راه هایی صورتی.
سه خمیازه کشیدم و لباس خوابمو پوشیدم دوباره رفتم داخل گوشیم چشام گرم شد و خوابم برد
☆☆☆☆☆☆☆☆
امید وارم خوشتون بیاد🎀
شرط
فالور : ۱۳۰
کامنت : ۵۰
لایک : ۳۵
۶.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.