رمان اعدام یا انتقام
نویسنده: شیوا بادی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 925
خلاصه:
ابتدای رمان در مورد دو زوجه، دو زوجی که هر کدام عاشق همسرشون هستن!
ولی با یک تصادف، همسر یکی از این زوج ها جان خود را از دست می دهد و اون سه نفر دیگه رو تو مسیر هم دیگه قرار می دهد!
علی راضی نمی شه که رضایت بده.
تنها حرفی که بر روی زبونشه، قصاصه!
و اینکه سهیل باید تاوان کاری که کرده را پس بدهد!
بخشی از رمان اعدام یا انتقام:
سهیل، لیسانسه حقوق از دانشگاه آزاد نراق!
با هم تو یه دانشکده بودیم، اون ترم ششم بود و من ترم دوم، اولین بار تو حیاط دانشگاه سهیل رو دیدم.
اون روز زیاد ازش خوشم نمی اومد، ولی بعدها که یکی از درس هام رو با ترم بالایی ها گرفتم…
وقتی هم کلاسیش شدم، وقتی هر سؤالی داشتم بدون اینکه نگاه بدی بهم داشته باشه جوابمو می داد، همون موقع بود که کم کم بهش علاقه مند شدم! اونم به من علاقه مند شد!
تو دانشکده خیلی ها از سهیل بد می گفتن اما من هیچ وقت چیز بدی از سهیل ندیدم.
همیشه بهم احترام گذاشته بود و حد خودش رو می دونست!
بعد از مدت کمی برای رفت و آمد با هم دیگه از نراق بر می گشتیم به تهران!
سهیل خیلی آقا منشانه رفتار می کرد!
بعد از تموم شدن درسش مدیر یکی از رستوران های زنجیره ای پدرش شد.
یک سال بعد از آشنایی مون مادرم رو هم در جریان قرار دادم. الان هم بعد از چهار سال آشنایی قرار هست ازدواج کنیم.
امروز روز عروسی مونه، چون شناخت کافی از هم…
لینک دانلود رمان:
http://mahroman.xyz/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d9%82%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c/
🔶نظرات خود را در سایت به اشتراک بگذارید🔶
🔷نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید🔷
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 925
خلاصه:
ابتدای رمان در مورد دو زوجه، دو زوجی که هر کدام عاشق همسرشون هستن!
ولی با یک تصادف، همسر یکی از این زوج ها جان خود را از دست می دهد و اون سه نفر دیگه رو تو مسیر هم دیگه قرار می دهد!
علی راضی نمی شه که رضایت بده.
تنها حرفی که بر روی زبونشه، قصاصه!
و اینکه سهیل باید تاوان کاری که کرده را پس بدهد!
بخشی از رمان اعدام یا انتقام:
سهیل، لیسانسه حقوق از دانشگاه آزاد نراق!
با هم تو یه دانشکده بودیم، اون ترم ششم بود و من ترم دوم، اولین بار تو حیاط دانشگاه سهیل رو دیدم.
اون روز زیاد ازش خوشم نمی اومد، ولی بعدها که یکی از درس هام رو با ترم بالایی ها گرفتم…
وقتی هم کلاسیش شدم، وقتی هر سؤالی داشتم بدون اینکه نگاه بدی بهم داشته باشه جوابمو می داد، همون موقع بود که کم کم بهش علاقه مند شدم! اونم به من علاقه مند شد!
تو دانشکده خیلی ها از سهیل بد می گفتن اما من هیچ وقت چیز بدی از سهیل ندیدم.
همیشه بهم احترام گذاشته بود و حد خودش رو می دونست!
بعد از مدت کمی برای رفت و آمد با هم دیگه از نراق بر می گشتیم به تهران!
سهیل خیلی آقا منشانه رفتار می کرد!
بعد از تموم شدن درسش مدیر یکی از رستوران های زنجیره ای پدرش شد.
یک سال بعد از آشنایی مون مادرم رو هم در جریان قرار دادم. الان هم بعد از چهار سال آشنایی قرار هست ازدواج کنیم.
امروز روز عروسی مونه، چون شناخت کافی از هم…
لینک دانلود رمان:
http://mahroman.xyz/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d9%82%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c/
🔶نظرات خود را در سایت به اشتراک بگذارید🔶
🔷نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید🔷
۳.۷k
۱۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.