شَریان
# شَریان
# پارت ۶
مرهم با بدجنسی بهم اشاره ایی میکنه و میگه .
مرهم - مدیونی اگه به جز مهرسا به کس دیگهه فکر کنی .
و بلند میخنده ..کلاهم و با حرص سمتش پرت میکنم و اون سریع میگه .
مرهم - خیلی خب توام ! "و بعد با ته مایه ی خنده میپرسه " سورن خونه است ؟!
من- آره ؛ انگار خوابیده ..ملیحه گفت امروز خیلی شیطنت کرده !
مرهم با خنده میگه - یعنی دهنت ساحل که بچه هات به خودت رفتن.
ساحل گمشویی میگه و مرهم با خنده خداحافظی میگه و خارج میشه.
پاکت سیگار و از روی میز چنگ میزنم و نخی میکشم بیرون ..کمی صندلی رو از سودا دور میکنم تا دود سیگار اذیتش نکنه ..
ساحل فندکش و میگیره و سیگارم و روشن میکنه.
پُکی میزنم و میگم.
من- ساحل ؟!
ساحل - هان؟!
هر دو نگاهمون میخ دریاست ..
من- با الیاس حرف زدی؟!
ساحل تو همون حالت گفت - نه ؛ جوابم و نمیده !
من- میخوای با کیمیا حرف بزنم؟!
ساحل - نه ؛ نیازی نیست ..اون هر وقت آروم بشه زنگ میزنه .
من- بیشتر از این زمان لازمه یعنی؟؟ تو این همه مدت آروم نشده ؟!
ساحل دود و فوت میکنه بیرون و میگه - الیاس اخلاقای خوب زیادی داره ..اما دلیل نمیشه که اخلاق بدی نداشته باشه ..از جمله کینه ایی بودن.. تا خودش کاری نخواد انجام بده ..هیچکس نمیتونه مجبورش کنه حتی کیمیا !
نگاهم و به سودا میدم ..سرش و از توی ظرف میاره بالا و به ساحل نگاه میکنه .. و بعد دوباره سرش و میکنه تو ظرف ..لبخند میزنم و میگم .
من - میگم تا دو دقیقه دیگه دخترت و جمع نکنی باید با ظرف اشتباه بگیری ..هر چی داشته منتقل شده به صورتش.
ساحل میخنده و میگه - جون تو به من نرفته این گدا بازی هاش ..من دلم دریا بود ..این از یه چ*سه بستنی نمی گذره.
هر دو میخندیم ..
*
ریموت و میزنم و در با طمانینه باز میشه .. ماشین و وارد حیاط ویلایی خونه میکنم و سر جای همیشه اش پارک میکنم .
از ماشین پیاده میشم و در عقب و باز میکنم ..کیف وسایل سودا رو دست میگیرم و از اون طرف ساحل کمربند صندلی کودک سودا رو باز میکنه..
من- کمرت میگیره اون خرس کوچولو رو بغل کنی ...صبر کن میام کمک .
- سلام خانم ..خسته نباشین!
با لبخند نگاهی به ملیحه که دم در ورود ایستاده میکنم و میگم .
- سلام ملیحه ..دستم به دامنت بپر بیا این وسایل فنچول رو بگیر که برم کمک مامانش .
ملیحه تند تند از پله پایین میشه و میاد تا وسایل و بگیره ..به سمت ساحل که به زور سودا رو بغل کرده میرم و میگم .
من- بده من !
ساحل - نه خودم از پسش بر میام .
در ماشین و پشتش میبندم و به سمت خونه میریم.
ملیحه زودتر میره و در و باز میکنه ..خنکای باد کولر به صورتم میزنه و خوشم میاد ..
لطفا نظرتون رو بگید
# پارت ۶
مرهم با بدجنسی بهم اشاره ایی میکنه و میگه .
مرهم - مدیونی اگه به جز مهرسا به کس دیگهه فکر کنی .
و بلند میخنده ..کلاهم و با حرص سمتش پرت میکنم و اون سریع میگه .
مرهم - خیلی خب توام ! "و بعد با ته مایه ی خنده میپرسه " سورن خونه است ؟!
من- آره ؛ انگار خوابیده ..ملیحه گفت امروز خیلی شیطنت کرده !
مرهم با خنده میگه - یعنی دهنت ساحل که بچه هات به خودت رفتن.
ساحل گمشویی میگه و مرهم با خنده خداحافظی میگه و خارج میشه.
پاکت سیگار و از روی میز چنگ میزنم و نخی میکشم بیرون ..کمی صندلی رو از سودا دور میکنم تا دود سیگار اذیتش نکنه ..
ساحل فندکش و میگیره و سیگارم و روشن میکنه.
پُکی میزنم و میگم.
من- ساحل ؟!
ساحل - هان؟!
هر دو نگاهمون میخ دریاست ..
من- با الیاس حرف زدی؟!
ساحل تو همون حالت گفت - نه ؛ جوابم و نمیده !
من- میخوای با کیمیا حرف بزنم؟!
ساحل - نه ؛ نیازی نیست ..اون هر وقت آروم بشه زنگ میزنه .
من- بیشتر از این زمان لازمه یعنی؟؟ تو این همه مدت آروم نشده ؟!
ساحل دود و فوت میکنه بیرون و میگه - الیاس اخلاقای خوب زیادی داره ..اما دلیل نمیشه که اخلاق بدی نداشته باشه ..از جمله کینه ایی بودن.. تا خودش کاری نخواد انجام بده ..هیچکس نمیتونه مجبورش کنه حتی کیمیا !
نگاهم و به سودا میدم ..سرش و از توی ظرف میاره بالا و به ساحل نگاه میکنه .. و بعد دوباره سرش و میکنه تو ظرف ..لبخند میزنم و میگم .
من - میگم تا دو دقیقه دیگه دخترت و جمع نکنی باید با ظرف اشتباه بگیری ..هر چی داشته منتقل شده به صورتش.
ساحل میخنده و میگه - جون تو به من نرفته این گدا بازی هاش ..من دلم دریا بود ..این از یه چ*سه بستنی نمی گذره.
هر دو میخندیم ..
*
ریموت و میزنم و در با طمانینه باز میشه .. ماشین و وارد حیاط ویلایی خونه میکنم و سر جای همیشه اش پارک میکنم .
از ماشین پیاده میشم و در عقب و باز میکنم ..کیف وسایل سودا رو دست میگیرم و از اون طرف ساحل کمربند صندلی کودک سودا رو باز میکنه..
من- کمرت میگیره اون خرس کوچولو رو بغل کنی ...صبر کن میام کمک .
- سلام خانم ..خسته نباشین!
با لبخند نگاهی به ملیحه که دم در ورود ایستاده میکنم و میگم .
- سلام ملیحه ..دستم به دامنت بپر بیا این وسایل فنچول رو بگیر که برم کمک مامانش .
ملیحه تند تند از پله پایین میشه و میاد تا وسایل و بگیره ..به سمت ساحل که به زور سودا رو بغل کرده میرم و میگم .
من- بده من !
ساحل - نه خودم از پسش بر میام .
در ماشین و پشتش میبندم و به سمت خونه میریم.
ملیحه زودتر میره و در و باز میکنه ..خنکای باد کولر به صورتم میزنه و خوشم میاد ..
لطفا نظرتون رو بگید
۷.۳k
۰۱ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.