پارت ۱۹۱
پارت ۱۹۱
#سوفیا
این تنها راهش بود یعنی ؟؟ این کاری بود که باید میکردم به خاطر کوکی ... نمی زارم حتی یه هیت به خاطر من بخوری نفسم!!
من: پ..پی دی نیم فقط دوماه درسته؟؟ باشه دوماه تحمل میکنم !
پی دی نیم: پس سه روز آینده اینکه تو داری با سهون قرار میزاری رو علنی میکنیم .. البته باید باهاش هم تمریناتی داشته باشین که توی کمپانی خودمون انجام میدی !!
از اتاقش رفتم بیرون... بلافاصله با کوکی مواجه شدم. بالاخره می فهمید!! مطمئنم به شدت ناراحت میشه ولی من کاری به احساساتش ندارم !! باید دوماه به یکی دیگه علاقه داشته باشم باید این دوماه تموم ارتباطاتم رو باهاش قطع کنم !! به خاطر خودش!! بغض کردم و نمیخواستم بفهمه سریعا رفتم توی حیات کمپانی دنبالم اومد !! بغضم رو خوردم !!
کوکی: س..سوفیا چرا رفتی یهو ؟؟ چی شده ؟ پی دی نیم چی گفت بهت که به هم ریختی !!
من: چیزی نگفت کوکی !! 🥺
کوکی: ی..یه چیزی گفته !! صدات ! بغض کردی ! بگو ! 🥺
من: چیزی نگفته بهم کوکی باور کن !!
کوکی: باشه میرم از خودش میپرسم بهم نمیگی !!
داشت به سرعت میرفت توو به سرعت رفتم جلوش رو گرفتم بغضم ترکید نگاهم میکرد دستاشو گذاشت روی صورتم ...
من: بهت میگم ! خودم میگم ! نرو ! 😭
بردمش توی کمپانی. توی اتاق خودم و در رو بستم !!
کوکی: چی میخوایی بگی سوفیا داری منو میترسونی !!
من: بشین تا برات بگم ..
نشستیم .. من: ببین کوکی برات میگم فقط سعی کن خودت رو کنترل کنی !! باشه عشقم !!
کوکی: بگو کشتی منو از نگرانی !! 😰
من: من .. من میخوام با سهون اکسو قرار بزارم !!
کوکی: چیییی؟؟ 😱 ق..قرار بزاری؟ یعنی چی نمیفهمم !!
من: این تنها راه موندن توی کمپانیه!! نمیتونم تورو ترک کنم به خاطر اینکه توجه ها از روی تو برداشته بشه من پیشنهاد کمپانی اس ام رو قبول کردم من...
کوکی: شششش یه لحظه هیچی نگو ببینم چه بلایی داره سرم میاد🥺
چند ثانیه هنگ کرده بود از حرفام.. بعدش با یه بغض سنگینی نگاهم میکرد...
کوکی: ی .یعنی میخوای با اون قرار بزاری اونم به خاطر من !؟ میخوای به خاطر اینکه مشکلی برای من پیش نیاد با اون قرار بزاری؟؟ تو چه طوری میتونی این کارو بکنی؟ به احساسات من توجه نکردی!؟ نمی زارم!! نمی زارم با اون قرار بزاری !!
من: کوکی من که همیشه با اون نیستم !! من تو رو دوست دارم دیوونه ! من اونو دوست ندارم من تورو دوست دارم و به خاطرت همه کار میکنم نمیخوام زحمت ۸ سال تلاشی که کردی با یه شایعه از بین بره نمیتونم میفهمی !!
یهو بغلم کرد. از خودم جداش کردم. من: میخوام این دوماه باهم ارتباطی نداشته باشیم ! باهام سرد باش ! عشقت رو مهر و موم کن که توی شرایط سخت بتونه دووم بیاره من اینکار رو کردم !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
#سوفیا
این تنها راهش بود یعنی ؟؟ این کاری بود که باید میکردم به خاطر کوکی ... نمی زارم حتی یه هیت به خاطر من بخوری نفسم!!
من: پ..پی دی نیم فقط دوماه درسته؟؟ باشه دوماه تحمل میکنم !
پی دی نیم: پس سه روز آینده اینکه تو داری با سهون قرار میزاری رو علنی میکنیم .. البته باید باهاش هم تمریناتی داشته باشین که توی کمپانی خودمون انجام میدی !!
از اتاقش رفتم بیرون... بلافاصله با کوکی مواجه شدم. بالاخره می فهمید!! مطمئنم به شدت ناراحت میشه ولی من کاری به احساساتش ندارم !! باید دوماه به یکی دیگه علاقه داشته باشم باید این دوماه تموم ارتباطاتم رو باهاش قطع کنم !! به خاطر خودش!! بغض کردم و نمیخواستم بفهمه سریعا رفتم توی حیات کمپانی دنبالم اومد !! بغضم رو خوردم !!
کوکی: س..سوفیا چرا رفتی یهو ؟؟ چی شده ؟ پی دی نیم چی گفت بهت که به هم ریختی !!
من: چیزی نگفت کوکی !! 🥺
کوکی: ی..یه چیزی گفته !! صدات ! بغض کردی ! بگو ! 🥺
من: چیزی نگفته بهم کوکی باور کن !!
کوکی: باشه میرم از خودش میپرسم بهم نمیگی !!
داشت به سرعت میرفت توو به سرعت رفتم جلوش رو گرفتم بغضم ترکید نگاهم میکرد دستاشو گذاشت روی صورتم ...
من: بهت میگم ! خودم میگم ! نرو ! 😭
بردمش توی کمپانی. توی اتاق خودم و در رو بستم !!
کوکی: چی میخوایی بگی سوفیا داری منو میترسونی !!
من: بشین تا برات بگم ..
نشستیم .. من: ببین کوکی برات میگم فقط سعی کن خودت رو کنترل کنی !! باشه عشقم !!
کوکی: بگو کشتی منو از نگرانی !! 😰
من: من .. من میخوام با سهون اکسو قرار بزارم !!
کوکی: چیییی؟؟ 😱 ق..قرار بزاری؟ یعنی چی نمیفهمم !!
من: این تنها راه موندن توی کمپانیه!! نمیتونم تورو ترک کنم به خاطر اینکه توجه ها از روی تو برداشته بشه من پیشنهاد کمپانی اس ام رو قبول کردم من...
کوکی: شششش یه لحظه هیچی نگو ببینم چه بلایی داره سرم میاد🥺
چند ثانیه هنگ کرده بود از حرفام.. بعدش با یه بغض سنگینی نگاهم میکرد...
کوکی: ی .یعنی میخوای با اون قرار بزاری اونم به خاطر من !؟ میخوای به خاطر اینکه مشکلی برای من پیش نیاد با اون قرار بزاری؟؟ تو چه طوری میتونی این کارو بکنی؟ به احساسات من توجه نکردی!؟ نمی زارم!! نمی زارم با اون قرار بزاری !!
من: کوکی من که همیشه با اون نیستم !! من تو رو دوست دارم دیوونه ! من اونو دوست ندارم من تورو دوست دارم و به خاطرت همه کار میکنم نمیخوام زحمت ۸ سال تلاشی که کردی با یه شایعه از بین بره نمیتونم میفهمی !!
یهو بغلم کرد. از خودم جداش کردم. من: میخوام این دوماه باهم ارتباطی نداشته باشیم ! باهام سرد باش ! عشقت رو مهر و موم کن که توی شرایط سخت بتونه دووم بیاره من اینکار رو کردم !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
۳۶.۵k
۲۴ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.