گفته بودم بعد از این تنهای تنها میشوم
گفته بودم بعد از این تنهای تنها میشوم
چون غریقی خفته در ،سیلاب غمها میشوم
مینشینم منتظر پایان بگیرد عمر من
یا که چون مُهر سکوتی روی لبها میشوم
گفته بودم قلب من دیگر نخواهد یاوری
چون دگر هرگز ندارم هیچکس را باوری
آنکه روزی آمد و قلب مرا پروانه کرد
خوب درسی داد بر من ،درس عدل و داوری
گفته بودم از وفا دیگر ندارم من نشان
چون جفا بسیار دیدم هر زمان ،از این وآن
باوفا بودم ولی بر قلب من هم، شد جفا
خورد شد ویرانه شد قلبم ،فقط،در این میان
لیک ناگه از پس این غصه ها
آمدی بُردی دلم را بی هوا
چون غریقی خفته در ،سیلاب غمها میشوم
مینشینم منتظر پایان بگیرد عمر من
یا که چون مُهر سکوتی روی لبها میشوم
گفته بودم قلب من دیگر نخواهد یاوری
چون دگر هرگز ندارم هیچکس را باوری
آنکه روزی آمد و قلب مرا پروانه کرد
خوب درسی داد بر من ،درس عدل و داوری
گفته بودم از وفا دیگر ندارم من نشان
چون جفا بسیار دیدم هر زمان ،از این وآن
باوفا بودم ولی بر قلب من هم، شد جفا
خورد شد ویرانه شد قلبم ،فقط،در این میان
لیک ناگه از پس این غصه ها
آمدی بُردی دلم را بی هوا
۳.۳k
۰۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.