پاسی از شب گذشته ومن کوچه های دم کشیده از حزن وغم را قدم
پاسی از شب گذشته ومن کوچه های دم کشیده از حزن وغم را قدم میزنم
دیوارهای آجری وغم گرفته
آسفالت خشن و بیجان شده
اما دلم به یادش تعدد ضربان را گم میکند
واشکچشمانم یادش را شستشو میدهد
سایه بلندش با من قدم میزند
وهماهنگ با من خسته ، کسالت لحظه های بدون او را دوره میکند
شبگرد نازنین و یادواره ی هجوم خوشیهایم
همچنان دوست دارمت
هنوز درمنی
هنوز می پرستمت
دیوارهای آجری وغم گرفته
آسفالت خشن و بیجان شده
اما دلم به یادش تعدد ضربان را گم میکند
واشکچشمانم یادش را شستشو میدهد
سایه بلندش با من قدم میزند
وهماهنگ با من خسته ، کسالت لحظه های بدون او را دوره میکند
شبگرد نازنین و یادواره ی هجوم خوشیهایم
همچنان دوست دارمت
هنوز درمنی
هنوز می پرستمت
۳.۳k
۰۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.