پارت ۱۳ رسیدن به تو مانند دست زدن به کف اقیانوس بود
صبح شد رفتم دبیرستان توی دبیرستان یه دختریه که خیلی روی مخمه اصلا اگه تنها ادمی توی دنیا باشه اینه که روی مخمه
اسمش الیزابته
اینقدر ازش بدم میاد که نگو
کمدشم کنار کمدمه
داشتم از توی کمدم کتاب بر میداشتم
الیزابت:چیشده چرا دمقی
من:خفه شو و کرم نریز
الیزابت:راستی میدونستی من زین مالک رو از نزدیک دیدم
من:مبارکت باشه
الیزابت:چرا اکسول عملی نشون ندادی
من:اخه جکات تکراری شده
سرکلاس خیلی بی حوصله بودم واسه استخر هم همین طور عصر رفتم مشاوره
همه چیز رو براش تعریف کردم
روانشناس:خوب تو کار خوبی کردی...ولی اون به نظر واقعا دوست داره
من:که چی من مریضم
روانشناس:تو مریضی مریض من من درمانت میکنم بهت قول میدم این افسوردگی پنهانتو درمان میکنم
من:باشه
روانشناس:من میگم بخند یعنی از درون بخند نه از نظر دیگران فرد شاد و بی دقدقه ای باشی تو هنوز مریضی پس باید در مان بشی
من:باشه پس باید دارو هامو بسشتر بخورم
روانشناس:نه باید داروی ضد افسردگی بخوری
رفتم خونه به گوشیم پیام اومد از یه شماره ی ناشناس
:بیا دم در بریم بیرون دخملی
من:شما
:بیا دم در میشناسی
رفتم دم در دیدم زین استاده
من:اینجا چیکار میکنی
زین: لباس گرم بپوش بریم بیرون
من:باشه...بزار هنری هم بیارم
زین:هنری من منظورم این بود که تنها بیای
من:خوب من نباشم بچم تو خونه تنها میمونه
زین:جهنمو ضرر بیارش
من:ممنون
رفتم یه تیشرت استین بلند سفید بایه شلوار جین ابی و یه کت چرم مشکی بایه پوتین مشکی پوشیدم و یه کلاه سفید گذاشتم قلاده ی هنری رو هم زدم
زین:اهان پس هنری معروف شمایید
من:بریم
زین:خوشگل شدی
من:زین ..من فقط ین تیشرت ساده بایه شلوار ساده پوشیدم
زین:میدونم
پایان
اسمش الیزابته
اینقدر ازش بدم میاد که نگو
کمدشم کنار کمدمه
داشتم از توی کمدم کتاب بر میداشتم
الیزابت:چیشده چرا دمقی
من:خفه شو و کرم نریز
الیزابت:راستی میدونستی من زین مالک رو از نزدیک دیدم
من:مبارکت باشه
الیزابت:چرا اکسول عملی نشون ندادی
من:اخه جکات تکراری شده
سرکلاس خیلی بی حوصله بودم واسه استخر هم همین طور عصر رفتم مشاوره
همه چیز رو براش تعریف کردم
روانشناس:خوب تو کار خوبی کردی...ولی اون به نظر واقعا دوست داره
من:که چی من مریضم
روانشناس:تو مریضی مریض من من درمانت میکنم بهت قول میدم این افسوردگی پنهانتو درمان میکنم
من:باشه
روانشناس:من میگم بخند یعنی از درون بخند نه از نظر دیگران فرد شاد و بی دقدقه ای باشی تو هنوز مریضی پس باید در مان بشی
من:باشه پس باید دارو هامو بسشتر بخورم
روانشناس:نه باید داروی ضد افسردگی بخوری
رفتم خونه به گوشیم پیام اومد از یه شماره ی ناشناس
:بیا دم در بریم بیرون دخملی
من:شما
:بیا دم در میشناسی
رفتم دم در دیدم زین استاده
من:اینجا چیکار میکنی
زین: لباس گرم بپوش بریم بیرون
من:باشه...بزار هنری هم بیارم
زین:هنری من منظورم این بود که تنها بیای
من:خوب من نباشم بچم تو خونه تنها میمونه
زین:جهنمو ضرر بیارش
من:ممنون
رفتم یه تیشرت استین بلند سفید بایه شلوار جین ابی و یه کت چرم مشکی بایه پوتین مشکی پوشیدم و یه کلاه سفید گذاشتم قلاده ی هنری رو هم زدم
زین:اهان پس هنری معروف شمایید
من:بریم
زین:خوشگل شدی
من:زین ..من فقط ین تیشرت ساده بایه شلوار ساده پوشیدم
زین:میدونم
پایان
۲.۰k
۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.