فن فیکشن اسمات و اکشن از شوگا پارت ۵
برابچچچچچ من عذر میخوام قاط زده بودم دوپارتو تکرار گوذاشتم اما الن پارت جدید دالیم😁💜:-)
ازدید خودت//
رفتیم داخل....واو چه باحال بود....بدون اینکه چراغو روشن کنه نشست رویه مبلو به مبل روبروش اشاره کردو گف
_ببین من بهت گفتم که وارد بد بازیی شدی....اما چون تو جونمو نجات دادی نتونستم بی تفاوت باشم...
+بهم میگی که این چه جور بازییه؟چرا منو اونجوری از محل کارم بیرون اوردی؟ اگه من اخراج شم کجا بخوابم و بخورم؟...
_ببین پسر جون....اگه من تورو از اون کلوب نمیاوردمت بیرون مطمئنن میمردی!اگه میخوای قضیرو بفهمی نباید به کسی بگی اگه بگی خونت پای خودته!
از لحن تهدید امیزش ترسیدمو فقط سرمو تکون دادم
_خوبه،.....ببین رئیس اون دونفر یه باند قاچاق دخترا داره.....
همین حرفش لازم بود که من از ترس به من من بیافتم....
+ت...توهم تو باندشونی؟
_نه....یعنی اره ولی به عنوان جاسوس....یعنی من پلیسم!....
من درس شنیدم؟اون پلیسه؟
_من دوساله تو اون باندمو کلی اطلاعات بدس اوردم ولی این اواخر بهم شک کردنو میخواستن کارمو تموم کنن که تو پیدات شد.....البته چن روز دیگه کار اونا تمومه و پلیسا اونارو میگیرن و تو این زمان ما باید اینجا پناه بگیریم حالا هم میخوام بخوابم خیلی خوابم میاد....
تا میخواستم دهن باز کنم تا سوال بپرسم خوابید😐
پوففف الان باید حرفاشو باور میکردم خوب چاره ایم نداشتم...
چن روزی بود که اینجا بودیمو تقسیم کار کرده بودیم....شوگا تضمین کرده بود که وقتی از اینجا رفتیم بهم یه کار خوب میده و منم برای همین اینجا موندم....اما تو این چن روز شوگا کارای عجیبی میکنه....مثلا وقتی ناهار میپزم میاد از پشت بهم میچسبه و میگه /ناهار کی اماده میشه/یا مثلا موهامو بهم میزنه یا حتی یه بارم لپمو کشید شاید به پسرا تمایل داره!
یه روز رویه مبل داشتم فوتبال نگاه میکردم که......
ادامه داره
شارژم کمه بای😂💔😐
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
ازدید خودت//
رفتیم داخل....واو چه باحال بود....بدون اینکه چراغو روشن کنه نشست رویه مبلو به مبل روبروش اشاره کردو گف
_ببین من بهت گفتم که وارد بد بازیی شدی....اما چون تو جونمو نجات دادی نتونستم بی تفاوت باشم...
+بهم میگی که این چه جور بازییه؟چرا منو اونجوری از محل کارم بیرون اوردی؟ اگه من اخراج شم کجا بخوابم و بخورم؟...
_ببین پسر جون....اگه من تورو از اون کلوب نمیاوردمت بیرون مطمئنن میمردی!اگه میخوای قضیرو بفهمی نباید به کسی بگی اگه بگی خونت پای خودته!
از لحن تهدید امیزش ترسیدمو فقط سرمو تکون دادم
_خوبه،.....ببین رئیس اون دونفر یه باند قاچاق دخترا داره.....
همین حرفش لازم بود که من از ترس به من من بیافتم....
+ت...توهم تو باندشونی؟
_نه....یعنی اره ولی به عنوان جاسوس....یعنی من پلیسم!....
من درس شنیدم؟اون پلیسه؟
_من دوساله تو اون باندمو کلی اطلاعات بدس اوردم ولی این اواخر بهم شک کردنو میخواستن کارمو تموم کنن که تو پیدات شد.....البته چن روز دیگه کار اونا تمومه و پلیسا اونارو میگیرن و تو این زمان ما باید اینجا پناه بگیریم حالا هم میخوام بخوابم خیلی خوابم میاد....
تا میخواستم دهن باز کنم تا سوال بپرسم خوابید😐
پوففف الان باید حرفاشو باور میکردم خوب چاره ایم نداشتم...
چن روزی بود که اینجا بودیمو تقسیم کار کرده بودیم....شوگا تضمین کرده بود که وقتی از اینجا رفتیم بهم یه کار خوب میده و منم برای همین اینجا موندم....اما تو این چن روز شوگا کارای عجیبی میکنه....مثلا وقتی ناهار میپزم میاد از پشت بهم میچسبه و میگه /ناهار کی اماده میشه/یا مثلا موهامو بهم میزنه یا حتی یه بارم لپمو کشید شاید به پسرا تمایل داره!
یه روز رویه مبل داشتم فوتبال نگاه میکردم که......
ادامه داره
شارژم کمه بای😂💔😐
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۱۶.۶k
۲۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.